زندگی نامه

در سال ۱۳۳۲ در روستای “کوشک الموت” از توابع قزوین، در خانواده‌ای مومن و مذهبی کودکی زاده شد که او را حسن نام گذاشتند. حسن از همان کودکی با فقر و محرومیت آشنا شد، اما در دامان پدری کوشا و مادری پر مهر تربیت یافت و بالید. حسن در هفت سالگی قدم در راه مدرسه می‌گذارد و تا سال پنجم ابتدایی را در زادگاه خود سپری می‌کند و سپس به خاطر نبودن مدرسه، برای ادامه تحصیل به قزوین می‌رود و مشکلات زیادی را متحمل می‌شود تا اینکه مدرک دیپلم خود را دریافت می‌کند و برای گذراندن دوره سربازی به تهران اعزام می‌شود. با شروع زمزمه‌های انقلاب اسلامی، حسن با شور و نشاط وارد صحنه‌های مختلف انقلاب می‌شودو در پخش اعلامیه‌های حضرت امام در میان دوستان و آشنایان فعالیت می‌کند و با همان نشاط پس از پیروزی انقلاب شکوهمند، برای حراست از ارزشها و آرمانهای آن می‌کوشد. وی در اوایل سال ۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می‌آید و مدتی به عنوان پرسنل سپاه کرج خدمات ارزنده‌ای را صورت می‌دهد و پس از شروع غائله کردستان، برای مبارزه با ضد انقلاب، دواطلبانه راهی این استان می‌شود. پس از شروع جنگ تحمیلی، حسن به عنوان مسئوول تعاون سپاه ناحیه کرج انجام وظیفه می‌کند. و در این مسئوولیت خدمات شایانی به شهدا ارائه می‌دهد. احسانی نژاد، تمام تلاش و توان خود را مصروف پشتیبانی و تدارک رزمندگان می‌دارد. وی علیرغم مسئولیت خطیر در پشت جبهه، هنگام شروع عملیات مرخصی می‌گیرد و راهی جبهه می‌شود و در بیشتر عملیاتها به عنوان مسئوول ستاد لشگر حضور ثمر بخش و تعیین کننده می‌یابد. وی پس از ماهها تلاش و مجاهدت در راه خدا، سرانجام به آرزوی دیرین خود رسید و شهد شهادت را نوشید. او در عملیات “والفجر ۸” در منطقه فاو در روز ۲۷ بهمن ماه ۶۴ در کنار اروندرود مورد اصابت ترکش قرارگرفت و به فیض عظمای شهادت نایل آمد. او همواره درزندگی تقوا و پارسایی را رعایت می‌کرد و تا پایان عمر لحظه‌ای از انجام واجبات و ترک محرمات غفلت نورزید. ارادت زیادی به ائمه اطهار بویژه امام حسین (ع) داشت. عاشق امام خمینی بود و به بسیجیان ارادت ویژه داشت و از سر ارادت کمر به خدمت آنها بسته بود. او برای رفع مشکلات بسیجیان از دل و جان می‌کوشید. خیلی علاقه‌مند بود که به خانواده شهدا خدمت کند. همیشه با وضو بود و نسبت به انجام نوافل اهتمام تمام داشت. همیشه در نماز جماعت شرکت می‌جست و خواندن نماز اول وقت را بر هر کار دیگر ترجیح می‌داد. در کارها به نظم و انضباط سخت پایبند بود، از آنجا که زجر کشیده بود هرگز از مشکلات نمی‌هراسید، بلکه به استقبال مشکلات می‌رفت. مردی رک گو و خوش خو و خوش طبع بود و همیشه در کارها جانب عدالت و انصاف را می‌گرفت و شهادت در راه خدا بزرگترین آرزویش بود.