جعفر، سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای شهرستان ملایر، در خانواده‌ای متوسط، اما مؤمن و پارسا، دیده به جهان گشود. پدرش کارگری ساده بود. جعفر تا ۶ سالگی در زادگاهش به سر برد. و سپس در ۶ سالگی به همراه پدر، راهی تهران شد. شوهر خاله‌اش – که معلم بود – به هوش و استعداد سرشار جعفر پی برد و از پدرش خواست که پیش او بماند و به تحصیل بپردازد. جعفر دوره ابتدایی را با موفقیت و نمره‌های عالی پشت‌سر گذاشت و برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان شد.
جعفر، دوره متوسطه را نیز با موفقیت سپری و مدرک دیپلم را دریافت کرد. پس از آن، دفترچه آماده به خدمت گرفته و به سربازی اعزام شد و به عنوان سپاه دانش، در روستاها به خدمت پرداخت؛ درهمین دوره انقلاب اسلامی شروع شد. از آن‌جا که او با آموزه‌ها و تربیت دینی رشد یافته بود، به دنبال فرمان حضرت امام خمینی(س) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، از سربازی گریخت و مدتی به شهرستان ملایر رفت و در آن‌جا به فعالیت‌های انقلابی مشغول شد در تظاهرات و راه‌پیمایی‌های مردمی، فعالانه شرکت جست.
جعفر بعد از برگشت از ملایر، در کرج فعالیت‌هایش را ادامه داد. اعلامیه‌ها و عکس‌های حضرت امام(س) را در کرج، میان دوستان و آشنایان توزیع کرد. در راه‌پیمایی‌ها، همدوش و همراه مردم مسلمان، حضوری فعال داشت. و تا پیروزی انقلاب اسلامی، از هیچ کوششی دریغ نکرد. پس از پیروزی انقلاب، پرشکوه اسلامی، با شور انقلابی و برای حفظ آرمان‌های انقلاب، در صحنه‌های مختلف به خدمت پرداخت. مدتی در “کمیته انقلاب اسلامی” فعالیت کرد اوایل سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرج در آمد. پس از آن، به عنوان “مسؤول آموزش بسیج”، خدمات ارزنده‌ای را ارائه می‌دهد و فعالیت‌های وسیع و متنوعی را در امر آموزش انجام داد. او آموزش را تا مدارس و محله‌های مختلف گسترش داد. همچنین در کنار آموزش نظامی، آموزش عقیدتی را نیز فراموش نکرد. یکی از دوستانش می‌گوید: “جعفر برای آموزش نظامی نوجوانان و جوانان، اکیپ‌های مختلفی تشکیل داده بود که به مدارس و محله ها می‌فرستاد و به امر آموزش جوانان مشغول می‌شد. اغلب اوقات، او خود نیز آموزش نظامی و عقیدتی می‌داد. در مدت مسؤولیتش در آموزش بسیج، حدود ۶۰۰۰ نفر را در آن منطقه آموزش داد.”
وی در طول مسؤولیتش در آموزش بسیج، مدیریت و لیاقت بالایی از خود بروز داد. از این رو، به عنوان مسؤول بسیج ناحیه کرج برگزیده شد. او مدتی نیز به عنوان فرمانده سپاه “هشتگرد و شهریار” انجام وظیفه می‌کند.
محمدی به دنبال شروع غائله کردستان، داوطلبانه عازم کردستان شده و در محورهای مختلف، از جمله “تکاب – شاهین‌دژ” به مقابله با ضد انقلاب پرداخت و همراه “شهید یدالله کلهر” تحرک خاصی در آن محور ایجاد کرد. یک بار در درگیری با گروهک‌ها مجروح می‌شود و مدتی بستری شد. او در کردستان، در کنار کار نظامی، از فعالیت‌های فرهنگی نیز غفلت نکرد.
به خاطر شایستگی‌ها و قابلیت‌هایش، به “فرماندهی سپاه ناحیه کرج” منصوب شد و خدمات درخشان و ارزنده‌ای از خود بر جای گذاشت او که بیشتر دوره‌های آموزش نظامی را در زمان تصدی خود به عنوان مسؤول آموزش بسیج دیده بود، از توان و تجربه خود در امر سامان بخشی و هدایت تشکیلات سپاه کرج استفاده کرد.
محمدی، یک هفته پس از شروع جنگ تحمیلی، با کوله‌باری از تجربیات ارزشمند نظامی و با گذراندن دوره‌های “رنجری” و “تکاوری”، با خشمی مقدس به جبهه‌های غرب شتافت و به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح بعثی پرداخت او در جبهه‌های “گیلانغرب”، به ویژه “بازی دراز” ، با شهامت و شجاعت در عملیات‌های گوناگون، حضوری موثر و جدی داشت در عملیات موسوم به “کوره موش”، به عنوان “فرمانده محور”، به هدایت نیروها مشغول شد؛ ساعتی پس از شروع عملیات، بشدت از ناحیه پا زخمی می‌گردد، ولی با صلابت و استواری، با پای مجروح، تا پایان عملیات در جبهه ماند و رزمندگان اسلام را هدایت و رهبری کرد.
او ماه‌ها در محور غرب، با فداکاری و توانمندی، با “مسؤولیت محور” فعالیت‌های زیادی را انجام داد و قابلیت‌های فراوانی از خود به نمایش گذاشت. پس از چندین ماه تلاش و مجاهدت در غرب، راهی جبهه‌های جنوب شد. در عملیات “فتح‌المبین”، “بیت‌المقدس” و “رمضان” حضور یافته و به عنوان “فرمانده، درخشش و جلوه‌ای بارز از خود نشان می‌دهد.
جعفر، در عملیات “والفجر مقدماتی”، به عنوان فرمانده “گردان یاسر” از تیپ حبیب لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(صلی علیه و آله) وارد عمل شد و حماسه آفرید و به خاطر ابراز رشادت و توان بالای نظامی‌خود، به عنوان فرمانده “تیپ حبیب بن مظاهر” برگزیده شد. در عملیات خیبر، به عنوان مسؤولیت فرمانده تیپ، حضوری تعیین کننده یافت و نیروهای تحت امرش را با کارآمدی و توانمندی هدایت کرد. محمدی، در عملیات “کربلای یک “و آزادسازی “مهران” ، به عنوان مسؤول محور، فعالانه شرکت کرد و همراه ۲ تن از همرزمانش، جزو اولین نیروها، پیروزمندانه وارد شهر مهران شدند. و به پاکسازی شهر پرداختند.
یکی از همرزمانش می‌گوید: به اتفاق محمدی در مدخل شهر مهران بودیم که چند نفر از خبرنگاران غربی سر راهمان سبز شدند و خواستند با ما مصاحبه کنند. وقتی دیدند اسلحه دستمان نیست، یکی از آنها با تعجب گفت: “ما می‌خواهیم از شما فیلم‌برداری کنیم و بگوییم که رزمندگان اسلام پیروزمندانه وارد شهر مهران شده‌اند؛ اما شما که سلاح ندارید. پس اقلأ فری یک اسلحه دستتان بگیرید که گزارش ما واقعی جلوه کند”. محمدی گفت: “ما همین طور می‌جنگیم، می‌خواهی فیلم بگیر، می‌خواهی نگیر.
محمدی، پس از پایان عملیات “کربلای یک” به لشکر ۱۰ سیدالشهدا(علیه السلام) منتقل شد و با پذیرش مسؤولیت‌های مختلف و به عنوان فرماندهی لایق و کار آمد و با سعه صدر و شکیبایی انجام وظیفه می‌کند. او به هر جبهه که قدم می‌گذاشت، جنبش و تحرک خاصی در آن جا پدید می‌آورد و خواب راحت را از چشم نیروهای عراقی ربود. محمدی مدتی نیز در تیپ “فرات” – که در واقع تیپ دریایی لشکر ۱۰ بود – فعالیت کرد. او در عملیات “والفجر هشت” و کربلای پنج نیز خوش درخشید.
او فردی مؤمن، اهل تقوا و پاکدامن بود. به کمتر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. چهره‌ای محبوب، موقر و با طمأنینه داشت. متواضع و فروتن بود. در امور شخصی و فعالیت‌های جمعی، نظم‌پذیر و بانظباط بود. از عنوان و نام گریزان بود و از ریب و ریا و ریاست‌طلبی پرهیز کرد. از این رو، همه دوستش داشتند و او بر قلب‌ها حکومت می‌کرد.
با قرآن انسی دیرینه داشت. نمازش را اول وقت و اغلب به جماعت می‌خواند. به ائمه اطهار(علیهم السلام)، به ویژه به امام حسین(علیه السلام) عشق و ارادت می‌ورزید. عاشق امام خمینی(س) بود و از سر ارادت به معظم‌له مهر می‌ورزید. سعی و تلاش می‌کرد که تمام کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد؛ از این رو حتی خانواده او پیش از شهادتش، از مسؤولیت‌هایش خبر نداشتند. رسیدگی به مشکلات بستگان و دوستان، دریغ نمی کرد. در جبهه نیز همواره در صدد رفع مشکلات رزمندگان برمی‌آمد. برای سرکشی به خانواده شهدا و رفع مشکلات آنان، اهتمام می‌ورزید.
او مبارزی شجاع و پر شهامت، جهادگری صادق، خدمتگزاری عاشق و در عین حال مظلوم بود. از دنیا وارسته و به حق وابسته بود. به زخارف دنیایی اعتنایی نداشت. شهادت در نزد او، شیرین‌تر از عسل بود.
به صله رحم سخت پایبند بود و هر وقت پشت جبهه می‌آمد، به همه بستگان و آشنایان سرکشی می‌کرد. او در برابر مشکلات، فردی صبور و پایدار بود و هرگز از سختی‌ها هراسی به دل راه نمی‌داد.
شهید جعفر محمدی، پس از سال‌ها کوشش و مجاهدت در جبهه‌ها گوناگون، در عملیات کربلای ۸، فروردین ماه ۱۳۶۶، در شلمچه، هنگام گرفتن وضوی عشق، بر اثر اصابت گلوله بر سرش، به فوز عظمای شهادت نایل شد. او با فرقی شکافته و چهره‌ای خضاب شده از خون، به دیدار معبود شتافت.

          با حمد و ثنای بی¬کران خدای بزرگ آن¬که به جهان،هستی بخشید و نیز برما پس از نعمت ها و رحمت های فراوان منت ها نهاد و وجود پر برکت حضرت خاتم¬الانبیا،محمد،(ص)را پیامبر قرار داد تا روشنگر راه ما در این جهان باشد و نیز قرآن را کتاب قانون و احکام ما قرار داد و ائمه معصومین را ادامه دهنده¬گان حضرت محمد(ص) و امام را راهنمای مسلمین قرار داد.

سخن خود را آغاز می¬کنم با نام خدایی که بر من حقیر منت نهاد و در این گوشه دنیا به جهانم آورد و در این زمانه هستی¬ام داد و امام عزیز،خمینی بزرگ،را راهنما و قائد و امام قرار داد.
آیات¬فوق همه آن¬چه را که من با تمام نقص عقلی قصد گفتن آن را دارم،بیان می¬کند و این معنا را نیز من از آیات فوق¬گرفته ام.امید است خداوند متعال ما را از بندگانی قرار دهد که مورد الطافش باشیم؛اما آن¬چه با بازماندگان دردل¬دارم؛حقیرگناه کار با تمام وجود راه خود را آگاهانه انتخاب نمودم و هیچ¬گونه ترس و خوف و تحمیلی در این انتخاب نبوده است و با اعتقاد کامل به غیب راه خود را پیدا نموده و از خدای می¬خواهم پس از این هدایت،قلب مرا نلغزاند و ایمان مرا در مقابل لغزش¬های نفس قوی گرداند.امید است خداوند،همه در راه ماندگان(فکری) را هدایت فرماید و اسلام را بر تمام مذاهب و مکاتب پیروز گرداند.البته من تذکر می¬دهم که¬من قابل سفارش دادن به دیگران نیستم؛اما اعتقادم این است که این انقلاب اسلامی و این پدیده¬ای که امام در این قرن پدید آوردند و رهبری کننده آن بوده اند با پشتیبانی خدا آغاز گردیده و پشتیبان اول و آخر آن خداست و ما نیز وسیله¬هایی هستیم که در این گذر،امتحان خود را پس می دهیم؛اگر مخالف جریان حرکت کنیم حتماً غرق خواهیم شد و اگرموافق باشیم به سر منزل مقصود خواهیم رسید.
آن¬ها که باید پایبندبه اسلام و امام باشند،نشان¬دادند و می¬دهند که مال و غیره در راه انقلاب و اسلام سهل است خون می¬دهند و چگونه شکست در این راه معنا پیدا خواهد کرد و البته اگر شکست ظاهری در مقاطعی پیش آید،آن هم به دیدبی¬دلان و کور فهمان شکست است،در راه خدا شکست وجود ندارد.
در اصل همه ما تکلیف داریم.و باید به تکلیف عمل کنیم،اگر پیروز شدیم البته خوش آیند است غیر از آن هم رضای خدا در نظر است؛لذا هر گاه ما قصد و نیت خالصی برای ادای تکلیف داشته باشیم یاس و نا¬امیدی هرگز وجود نخواهد داشت.اما دعای همه رزمندگان نیز در درگاه خدا سلام و طول عمر امام عزیز و پیروزی رزمندگان است و خدا و نگهدار امام است؛حال دشمنان اسلام فکر دیگری می¬کنند؛البته اراده خدا خلل ناپذیر است.امید است مردم دنیا مخصوصاً حوزه خلیج فارس و همسایگان جمهوری اسلامی قبل از آن¬که دیر شود به خود آیند و دولت¬ها قبل از آن¬که قدرت اسلام آن¬ها را از خواب بیدار نماید به سر عقل تا خود فکر شرف و آزادگی ملت مسلمان خود را بکنند.ان¬شاالله¬خون شهدا تضمین کننده پیروزی جنگ تحمیلی است و تا پیروزی نهایی زمانی نمانده و این واقعاً ملموس است.به امید پیروزی اسلام و سلامتی و طول¬عمرامام عزیز،خمینی بت شکن.

والسلام علیکم والرحمه الله و برکاته.
جعفر محمدی