شهید هدایت اله ملکی بنادکودکی فرزند جواد به تاریخ ۳/۵/۱۳۲۳ در دیزه یزد از یک خانواده مؤمن و مذهبی چشم به جهان هستی گشود . وی دوران کودکیش را در آغوش گرم پر مهر و محبت خانواده سپری نمود و در سن ۷ سالگی جهت کسب و دانش وارد کانون فرهنگی آموزش که همان مدرسه است شد و تحصیلات خود را تا مدرک فوق لیسانس ادامه داد.
ایشان در گذشته قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشته اند و بعد از انقلاب عضو شورای روحانیت و دبیر حزب جمهوری کرج مسئول ستاد نماز جمعه و امام جمعه موقت کرج بودند و سرانجام با شروع جنگ تحمیلی از طرف مرکز اعزام روحانی به جبهه‌های جنگ اعزام و سرانجام در مورخه ۱۰/۴/۶۵ در منطقه جنگی مهران توسط بمباران دشمن صهیونیست به فیض شهادت نائل گردید .

بسمه تعالى
کل نفس ذایقه الموت ، هر صاحب حیاتى روزى طعم مرگ را خواهد چشید . پس چه بهتر مردن را نوع بهترین انتخاب کند و آن نوعى است که حسین (ع) انتخاب کرد و فرمود ان کان دین محمد لم لیستقم الا بقتلى فباسیوف … اگر دین جدم بر قرار نمى ماند مگر به کشته شدن من پس اى شمشیرها مرا در برگیرید . امروز که انقلاب اسلامى به ثمر پیروزى نشسته و حسین زمان رهبر کبیر انقلاب بر یزیدیان غالب شده است استکبار جهانى منافع خود را در خطر دیده است و دست به توطئه زده است و قصد از میان برداشتن اسلام و شکست انقلاب را نموده است اما چون اراده خداوند بر آن است که مظلومین و محرومین عالم بر کفر جهانى غالب کند اما بدست بندگان متدین و معتقد که ایثارگران تا پاى جان و مال خود چون کوهى استوار ومحکم ایستاده اند لذا این بنده عاصى و محتاج خداوند هم خواستم در کنار این عزیزان رزمنده کسب فیض کنم و توفیق حضور در جبهه نصیبم شد گر چه درمقابل شور و شوق این رزمندگان احساس ضعیفى و حقارت مى کنم لکن امید است همین اندازه که در کنار صف این عزیزان هستم گوشه اى از عنایت خداوند شامل حالم شود و خداوند گناهانم را ببخشد و بمصداق و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله ثم بدرکه الموت فقد وقع اجره على الله ، پاداشى از جانب خداوند نصیبم گردد و آمرزش حق شامل حالم شود و با نشستن گرد و غبار خاک صحنه مجاهدان بر پیکرم بپاشد و به همین خاطر خدا گناهانم را بیامرزد گر چه بعید است که در جمع شهدا باشم اما اگر فیض توفیق را پیدا کردم از پدر و مادرم مى خواهم که صبر پیشه کند وکارى که پدران و مادران شهدا مى کنند بکنند . از همسرم و فرزندانم مى خواهم که پیرو خط رهبرى باشند و همیشه نصایح امام را که در مورد بازماندگان شهدا دارند گوش فرا دهند . از برادران و خواهرانم مى خواهم که راه انقلاب را هرگز فراموش نکنند از امت اسلام مى خواهم همیشه حضور خودشان را درصحنه انقلاب حفظ کنند . نماز جمعه و نماز جماعت را اهمیت بدهند و بدانند با حضورشان در جمعه و جماعت پشت دشمن را مى شکنند و گوش به افراد نفاق افکن که دانسته یا ندانسته موجبات تفرقه و دلسرد کردن مردم را ازامام جمعه و روحانیت را فراهم مى کنند ندهند و بدانند که این گونه سخن ها آب به آسیاب دشمن است . خدایا تو مى دانى که هرگز من راضى نبودم و نشدم که به روحانیت توهین شود و از آنانکه در صدد توهین بودند دلگیر بودم . اى امت اسلام ، اى ملت قهرمان ، اى مردم شهید پرور از من عاصى به شما وصیت امام را دعا کنید و گوش به رهنمودهاى رهبر کبیر انقلاب و حضرت ایت الله خامنه اى فقیه عالى قدر گوش فرا دهید که خیر و سعادت شما در آن مى باشد . این نوشته در روز ۷/۴/۶۵ در جبهه حق علیه باطل بعنوان وصیت از این بنده عاصى و گنهکار خداوند نوشته شده است امید است دین خودم را به انقلاب و به اسلام ادا کرده باشم . التماس دعا
خداوند به همه توفیق عنایت کند . ضمنا در مورد مخارج برایم مجلسى بسیار ساده برگزار شود . به کسى بدهکار نیستم سواى مبلغ هزار تومان به حاج آقا چگینى بابت دو عدد لحاف . ده ماه روزه برایم با وارث بگیرند با اجیر بگیرید . خداوند خیرتان دهد . نماز بدهکار نیستم خمس هم ذکر شد زکات و حج هم بدهکار نیستم از همه التماس دعا دارم حلالم کنید .
اذن الذین یقاتلون به انهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر ، در روزگاریکه همه مى دانیم دست ستم کاران بر علیه اسلام و مسلمین از آستین ظلم بیرون آمده و در دنیا نظام زر و زور به محرومین عالم مى تازند خداوند جهان داده وعده نصرت ، امید است که بتوانیم ریشه ظلم را در زمین برکنیم . و اسلام را در جهان یارى کنیم تا خداوند نصرتمان کند ، امید است دفع ظلم شود تا مظلوم امانى یابد که خداوند بهترین یاور در تاریخ ۲۶/۳/۶۵ روز قبل از اعزام توفیق یار شد . بعد از اقرار به وحدانیت خداوند و ایمان به رسالت رسولان حق مخصوصا آخرین آنها حضرت محمد (ص) و اعتماد به ولایت و امامت دوازده تن از اوصیاى گرامیش که اولین آنها امیرالمومنین على (ع) و آخرین آنها حضرت مهدى امام منتظر (عج) و امید شفاعت از آل بزرگوارمان و اعتماد به قیامت و روز جزا عالم آخرت توفیقات الهى شامل حال این بنده عاصى شد که این چند کلمه را به عنوان وصیت بنویسم .من بنده گنهکار خداوند وصى شرعى و عرفى و قانونى خودم قرار دادم پدر آقاى حاج محمد جواد ملکى و نظارت برادرانم آقاى محمد حسین‌ومحمد حسن ملکى نظارت بر ورثه و فرزندانم را در مورد وصیت داشته باشند . قیم بر صغار مادرشان همسرم طاهره محمدى فرزند حمید چون دختر بزرگم خدیجه خانم عروس شده وبمنزل خود رفته است اجازه دهند از اموالم حدود جهیزیه انسان جهت زهرا و مبلغى معادل جهیزیه آن دو پول براى زهره خانم کنار بگذارند تا هر سه مساوى باشند .براى آقا مصطفى و آقا محسن هم سهم مغازه که با اخوى شریک هستم از اصل اموال بدهند که جز ارث نشود و یک دانگ از خانه مسکونى هم بابت تمام حق و حقوق مخصوص همسرم طاهره محمدى فرزند حمید بقیه چهار دانگ خانه و هر چه پول نقد اضافه بود طبق دستور اسلام بین وارث تقسیم شود که پول هم مبلغ پانصد هزار تومان در بانک صادرات و صندوق قرض الحسنه دادم که خمس آن داده شده و مبلغ سى و دو هزار تومان طلب حاج اسدالله دادم که آنهم خمس داده شده و مبلغ پنجاه و دو هزار تومان هم از اخوى محمد حسین مى خواهم که از دفتر حجره حساب دارند کسر کنید و بقیه را خمس بدهید که آن پول خمس داده شده باقى مى ماند و بین وارث تقسیم شود پول ماشین پیکان سوارى را من دادم اگر به نام کردند باز خمس داده نشده خمس را بدهند و بقیه تقسیم شود . در حساب جارى که یک دسته چک از بانک و یک دسته چک از صندوق نهال جاویدان و یک دسته چک هم از صندوق آل محمد است هر چه موجود است در کارهاى خیر خرج شود هر کار خیرى که صلاح باشد .
از پدر و مادر مهربانم خواستارم چنانچه این سعادت نصیب اسنان شد و این فرزند ناقابل را به اسلام تقدیم نمودند بى صبرى نکنند و از همسرم مى خواهم صبور باشد و هرگاه برایش مسئله اى پیش آمد زینب دختر قهرمان على را در نظر بگیرد و فرزندانم را از راهى که انتخاب کردم آگاه سازد و به اسلام آشنا و معتقد و علاقمند سازد . در صورت امکان ۵ یا ۶ ماه روزه که در دوران بیمارى نگرفته ام اجیر بگیرید .
برادران و خواهران و پیش تازان خون پاک خود را فداى اسلام و قرآن کردند و چون درخت اسلام احتیاج به آبیارى به خون شهیدان را دارد و پاسدارى از خون شهیدان بر همه کس واجب است امیدوارم که اگر از لایقین نبودم جزء لایقین براى اسلام و پیروزى انقلاب به رهبرى امام بت شکن حضرت امام خمینى باشم لذا بعنوان وصیت این چند کلمه را نوشتم . این راهى است که با آگاهى کامل انتخاب کردم و همان طور که خداوند منجر فرماید از مومنین جان و مالشان را خریدار است و در عوض بهشت مى دهد خریدار خداوند فروشنده انسان .
چون عازم غرب کشور بودم این چند کلمه به عنوان وصیت نوشته شد اگر شهادت نصیبم شد زهى سعادت و افتخار و اگر بازگشتم به وظایف خویش عمل خواهم کرد . به کسى بدهکار نیستم . مجالس ختم چهلم بطور متوسط طبق عرف اگر به حج موفق نشدم پول آنرا به حساب ریخته ام سه هزار تومان آن سهمین داده شده و بقیه چون در همان سال بوده پرداخت شد اگر سال گذشت بدهند . از همه برادران و خواهران التماس دعا دارم که برایم طلب رحمت کنند و از خدا بخواهند من را بیامرزد .