زندگی نامه
دیر زمانی بود که سردار سدرهنشین ما با کروبیان باده مستانه میزد و نامش را به خط نور، بر لوح سرخفام شهادت نگاشته بودند، ولی او همچنان در میان خاکیان میزیست. مهدی به سال ۱۳۳۳ در محله کارخانه قند کرج در خانوادهای متدین و اهل تقوا چشم به عالم خاکی گشود. او در خانهای محقر، اما منور به نور ایمان و گرم به شعلههای و امید به زندگی، رشد کرد و بالید و با تمام مهر، به ناکامیها و تلخکامیها شور لبخند زد و هر چه شادی نصیبش شد، به عدالت بین دوستان و آشنایان تقسیم کرد. مهدی همراه با تحصیل و پیشرفت در علوم مادی، در کسب علوم معنوی و قرآنی نیز شوق و علاقهای زایدالوصف نشان داد، طوری که پیروزی و توانمندی او در انجام کارهای محوله، موجب شگفتی آشنایان و همسایگان بود.
مهدی در سال ۱۳۵۲ با موفقیت مدرک دیپلم را میگیرد و همان سال به سربازی اعزام میشود. در طول سربازی، احساسات مذهبی و نیز تقید او نسبت به انجام واجبات دینی، موجب بیمهری از سوی عوامل سرسپرده ارتش نسبت به او میشود. از طرفی نیز مهدی در مدت سربازی، به ماهیت رژیم ستمشاهی پی میبرد. او در سال دوم سربازی، از هر فرصت و فراغت مناسبی که بدست میآورد، به مطالعه و تقویت بنیه فکری وعقیدتی خود میپردازد و از حیث سیاسی نیز به برخی مسائل آگاهی مییابد.
مهدی پس از پایان سربازی نیز مدت دو سال به صورت پیگیر و جدی، به مطالعه کتابهای عقیدتی و سیاسی میپردازد و پس از آن برای دستیابی به سرچشمه علوم دینی، به “قم” عزیمت مینماید. وی همزمان با فراگیری معارف دینی، الفبای مبارزات سیاسی را نیز فرا میگیرد. هنگامی که مردم مسلمان قم به رهبری و هدایت روحانیت مبارز، علیه رژیم ستمشاهی قیام میکنند، مهدی گمشدهاش را مییابد. او با شور انقلابی و بصیرت دینی که داشت، مصمم به صف انقلابیون مسلمان میپیوندد. از آن پس، لحظهای از پای نمینشیند و از پخش کتابهای مذهبی، به حرکتهای نظامی و سیاسی روی میآورد. مهدی به گسترش انقلاب، مبتنی بر اصول اسلامی، اصرار میورزد و در این راه، از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. مهدی بخاطر فعالیتهای انقلابیاش، توسط عوامل رژیم دستگیر و به مدت دو هفته بازداشت و تمام کتابهایش نیز مصادره میشود. پس از آزادی، جدیتر از گذشته، به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهد.
وی با اوجگیری انقلاب اسلامی، به مبارزات خود شدت میبخشد و با تشکلهای مختلف، در شکلگیری و هدایت راهپیماییهای مردمی، نقش مهمی ایفا میکند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی، مشغول خدمت میشود. با شکل گیری “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی”، به خیل پاسداران مشتاق میپیوندد. روحیه خستگی ناپذیر و مقاوم او در برابر مشکلات و همچنین تواضع و فروتنیاش در برابر مردم محروم و مستضعف، از او شخصیتی دوست داشتنی و ستودنی میسازد.
با شروع جنگ تحمیلی، مهدی مدتی به عنوان مسئول بسیج سپاه پاسداران کرج، به سازماندهی و آموزش نیروهای مخلص بسیج میپردازد. او که دلی پرشور و فطرتی بیآلایش داشت و بسیج و بسیجی را میشناخت، با بسیجیان همراه میشود و در جبههها حضور مییابد. هوش سرشار و ابتکار عمل او، نردبان رشد معنوی وی در جبههها میشود. مهدی در بیشتر عملیاتها حضوری تعیین کننده مییابد. در فتح “تنگه حاجیان” حیرت دوستان و همرزمانش را برمیانگیزد. در “چغالوند”، چنگال اهریمنی دشمن را در هم میشکند. در عملیات “فتحالمبین”، در ضیافت فتحالفتوح عاشقان سهیم می شود. در “بیتالمقدس”، خطر میکند و خاطره میآفریند. در عملیات “رمضان” ، رمز آن عاشقان واصل را در مییابد و در “والفجر”ها بارقه نور در لفافه پیروزی جبهه توحید به ارمغان میآورد که سر انجام در “والفجر ۵″، “حدیث کسا” در گوش کروبیان زمزمه میکند و سبکبال تا ابدیت بال میگشاید.
شهید شرعپسند، فروتنی را با بردباری گره میزد و با وجود تحمل سختیها و پذیرفتن مسئولیتهای خطیر، از نام و عنوان سخت پرهیز میکرد. تحت هیچ شرایطی از مطالعه غفلت نمی کرد. به دوستان و همرزمانش توصیه مینمود که همواره مطالعه کنند. او عاشق بسیجیان بود و در کنار آنان احساس آرامش میکرد. یک بار که مجروح شده بود، مجبور شد مدتها در بیمارستان بستری شود، اما تاب دوری جبههها و بسیجیان را نداشت و بهبود نیافته، به جبهه بازگشت.
شهید مهدی شرعپسند، پس از چهل ماه نبرد بیامان در جبهههای جنگ، با وجودی که هنوز زخم ستم دشمن بر پیکرش بود، در عملیات “والفجر ۵″، در حالی که رشادتها از خود به نمایش گذاشت، در یک صبح صادق به روشنای عشق لبخند شکوهمند نثار کرد و به دیدار یار شتافت، او که با وضوی عشق وارد جهادی مقدس شده بود، در سنگرهای مبارزه، لحظهای به آسایش و آسودگی نیندیشید. سر بر سر پیمان ازلی خود گذاشت و از این رو بود که همای سعادت و کبوتر شهادت بر خیمه هستیاش چتر رستگاری گسترد و او را غرقه در نور و سرور در سرادق عرش نمود.