زندگینامه سردار شهید علیرضا آملی
« ولئن قتلتم فی سبیل الله اَومتم لمغفره من الله و رحمه خیر مّما یجمعون ولئن متم اوقتلم لانی الله محشرون » ( ۱۵۶ آل عمران )
اگر در راه خدا کشته شده یا بمیرید ، در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نائل شوید و آن بهتر از هر چیز نیست که در حیات دنیا برای خود فراهم توان آورد ، اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید ، غم مدارید که به رحمت ایزدی پیوسته و به سوی خدا محشور خواهید شد .
وقتی که دین خدا به مخاطره افتد چه سود ، زنده ماندن را چه باک از فدا شدن در راه معبود . آن گاه زاهدان شب ، شیران بیشه ی نبرد خواهند شد که این طریقت به از آن عزلت ، زیرا لزوم جنگ برای خدا مستوجب نگهبانی نگهبانی دین او خواهد بود .
و اینجاست که جوتنانی چون آملی دست از درس و زندگی خود می شویند و پا در راهی مینهند که مقصدش عرش اعلی است و خداوند ، خود بندگان پاکش را فرا می خواند . خود باختگانی که چند صباحی در کالبد خاکی خود زندانی بودند و سرخ روی به دیار حق شتافتند تا سندی بر محکومیت جلادان تاریخ باشند .
شهید علیرضا آملی در سال ۱۳۴۵ در شهرستان کرج در خانواده ای آکنده از محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت به دنیا آمد . او که نخستین فرزند ذکوز خانواده خویش بود ، با تولدش شادی و سرور زایدالوصفی به آنان بخشید . وی در خانواده ای به دنیا آمد که روح ایمان و تقوا در همه ی اعضای آن دیده میشد . پدر وی که فردی زحمتکش بود همیشه در مراسم مذهبی شرکت میکرد و مادرش نیز دخت گرامی پیامبر ، فاطمه (س) سرمشق خود ساخته بود و شهید علیرضا در چنین خانواده ای پرورش یافت و از همان اوان کودکی در مراسم مذهبی شرکت میکرد ، بطوریکه از هفت سالگی نمازش را میخواند . وی دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در دبستان دکتر دواچی با موفقیت به پشت سر گذاشت و وارد دوره دبیرستان شد ، او همیشه سعی داشت تا بتواند به انقلاب و پیشبرد اهداف بزرگش کمک کند ، بر همین اساس با شروع جنگ تحمیلی و حمله ی دشمنان بعثیون کافر به ایران ، وی با اینکه مشغول تحصیل بود به فعالیت در پایگاه بسیج محل پرداخت و در زندگی اش اتقلابی نو پدیدار شد و خود را سبک بال احساس میکرد . وجود دوستانی عارف و عاشق در زندگی او ، همچون شهید سلمانی ، بیشتر در اقدام به چنین کارهایی تشویق میشد .
او که یک ورزشکار بود ، دیگر تمام اوقات بیکاری خود را در بسیج محل یا در واحد فرهنگی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان کرج میگذراند .
او در اتحادیه مشغول فعالیت های تبلیغاتی شد ، ولی همیشه در فکر رزمندگان جبه های حق علیه باطل و یاری رساندن به انان بود و ندای « هل من ناصر ینصرنی » فرزند پیامبر وجود او را بخ آتش کشیده و آرام و قرارش را گرفته بود .
با و جود اینکه سنش کم بود ولی فتوای امام مبنی بر شرکت در جبهه ها او نیز هجرت پیشه کرد و راهی دیار عاشقان شد و برای اولین بار در عملیات رمضان شرکت کرد و شجاعتش را در معرض نمایش گذاشت و برای نخستین بار در مصاف بادشمن مجروح شد . برای معالجه به پشت جبهه برگشت ولی روحش در جبهه بود و نمی توانست دور از همسنگرانش بماند ، دوباره در عملیات مسلم ابن عقیل به عنوان آر.پی.جی زن شرکت کرد و این بار نیز از ناحیه سینه مجروح گشت ، ولی بعد از مدتی استراحت باز هم به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر ۴ فداکاری های بسیار نمود که برای سومین بار از ناحیه سر مجروح شد . همزمان با سومین بار مجروحیت وی ، دوست بزرگش شهید سلمانی که همیشه با هم بودند به درجه رفیع شهادت نائل گشته بود و این واقعه برای شهید آملی بسیار ناگوار بود وی بعد از اینکه برای سومین بار مجروح شد ، جهت استراحت و مداوا مدتی در کرج ماند ولی با وجود این در فعالیت های پشت جبهه همیشه فعال بود ، به عنوان مربی آموزشی در پادگان و بسیج جهت آموزش دادن به بسیجیان فعالیت می کرد بعد از مدتی استراحت برای چهارمین بار به جبهه اعزام شد . این بار که مصادف شد با عملیات خیبر ، شهید املی رشادت های فراوان در این عملیات از خود باقی گذاشت و با آنکه در خط حمله ی آنان بسیاری از دوستانش مجروح و شهید شده بودند و می بایستی عقب نشینی کنند ، ولی وی تا موقعی که مجروح نشده بود با دشمن مقابله میکرد تا اینکه از ناحیه سر مجروح شد و ناچار به پشت جبهه برگشت .
علی این بار نیز با آن که مجروح بود و باید استراحت میکرد ، ولی در واحد سازماندهی بسیج کرج مشغول به فعالیت شده تا از کمک به انقلاب باز نماند و بع از مدتی مجدداً عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد . علی که تا این هنگام در لشگر حضرترسول فعالیت میکرد ، دوست داشت که در عملیات ها کنار دوستانش همچون حاج حمید تقی زاده ، فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) از لشگر سیدالشهدا باشد ، روی این اصل وارد این لشگر شد و فعالیت های غرور آفرین خود را شروع کرد .
وی همانطوری که در عملیات رزمی رشادت فوق العاده ای از خود نشان میداد ، صدای ناله و زاری وی بعد از نماز شب و نماز های یومیه ، آنقدر روحانی بود که همه ی گردان را تحت تأثیر خود قرار میداد .
در عملیات والفجر ۸ وی فرماندهی گروهان شهادت را به عهده داشت که در جزیره ام الرصاص همراه شهیدان علی قربانی و یدالهی در آخرین مراحل عملیات چنان شهامتی نشان دادند که دشمن زمین گیر شده و قدرت حرکت و پیش روی نداشت ، تا اینکه قوای کمکی رسیدند . فعالیت های او در این عملیات به عنوان یک فرمانده خوب مورد تأیید فرمانده هان رده های بالا تر قرار گرفت و رشادت های او در عملیات بعدی نظیر ، فکه ، پیچ انگیزه ، کربلای ۱و۲ ، به حدی بود که از طرف فرمانده لشکر سیدالشهدا به عنوان بهترین مسئول گروهان معرفی شد . شجاعت های گستاخانه و بی پروایش در فتح مهران ، کربلای ۲ ، و ارتفاعات قلاویزان ، همه حاکی از شهامت او دارند ، زمانی که در بیمارستان اراک به دلیل مجروحیت در عملیات کربلای ۲ بستری بود ، او حالت عجیبی داشت ، به گفته مادرش وی در حالت اغماء با ائمه(ع) حرف میزد و از آنان شهادت می طلبید . همچنین وی قبل از عملیات کربلای ۴ در خواب ، آقا و مولایش حسین (ع) را دیده و از وی طلب شهادت نموده بود و گویا که در خواستهایش در بارگاه کردگار مورد قبول واقع شده بود ، چون از ان زمان به بعد دعاهایش سوز و گداز دیگری داشت و در فراغ و هجران معبود خود میسوخت ، او دیگر از بودن در زندان جسمش خسته شده بود و آرزوی پرواز داشت پرواز به سوی صبح رهایی از این زندان دلتنگ .
مادرش می گوید : من همیشه عادت داشتم قبل از رفتن او به جبهه گلویش را می بوسیدم و ایشان را راهی جبهه میکردم ، ولی آخرین باری که ایشان میخواستند به جبهه بروند خواستم گلویش راببوسم ولی ایشان گفتند که مادر تو راضی نیستی که من شهید شوم و چون گلوی من را می بوسی من شهید نمی شوم و من گفتم که هیچ مادر راضی نیست که فرزندش شهید شود ولی اگر خودت می خواهی بروو از خدا هرچه می خواهی به تو بدهد و ایشان رفت و به شهادت رسید و از قسمت سینه و گلو و پشت سر مورد هدف تیر قرار گرفته و به شهادت رسید .
در عملیات کربلای ۴ گردان آنان عمل نکرد وی با شروع عملیات کربلای ۵ او با نیروهایش به عنوان غواص و خط شکن می بایستی وارد کارزار می شدند . او و یارانش خود می دانستند که پایان این عملیات را نخواهند دید و در راه رسیدن به الله همگی شهید خواهند شد که این راه آزاد مردان جهان است ، آری آنان رفتند ولی خاطره ی فداکاریها و شهامت های آنان همیشه در بین جوانان این مرز و بوم زنده خواهد ماند .
باشد که راه آنان راه جوانان ما باشد .

وی به تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۵ در منطقه ی شلمچه به شرف شهادت نائل گشت
روحش شاد و راهش مستدام باد

کد شناسایى : ۱۰۰۶۵۷۵
نام شهید : علیرضا آملى
نام پدر : غلام حسین

بسمه تعالى وصیت نامه شهید علیرضا آملى یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى
اى نفس آرام گرفته و مطمئن بازگردد بسوى پروردگارت که او از اعماق تو و تو از نعمات او راضى هستید پس در صف بندگان صالح من درآى و در بهشت من داخل شو.
در محضر دوست سرخ روى باید رفت بگرفته به خون سر وضو باید رفت
چون حضرت دوست اینچنین دارد دوست در خون زلال خود فرو باید رفت ( این شعر را به سنگ قبرم بنویسید )
بنام یگانه آفریننده مخلوقات سمایى وارضى شهادت میدهم که خداوند بزرگ یکى است و شریک ندارد و بى همتاست شهادت مى دهم یکصدوبیست و چهار هزار پیامبر که اولین آن حضرت آدم و آخرین آن حضرت محمدبن عبدالله میباشد و آخرین و کاملترین کتاب هدایت و راهنمایى بشریت قرآن مجید مى باشد .
شهادت مى دهم به امامت ایمه اطهار که اولین آن حضرت امیرالمومنین (ع) و آخرین آن حضرت مهدى قایم به قسط جهانى خواهد بود . شهادت مى دهم که خداوند بزرگ رحمان و عادل بوده و جزا و پاداش اعمال نیک و زشت همه ما را روز قیامت خواهد داد.
خدایا ، اینک بنده عاصى درمانده خطاکار و پشیمان در پیشگاه جبروتیت و کبریاییت قلم بدست گرفته و شرمنده و خجل استغفار مى کنم که اى مهربانترین همدم و پناهگاه بى پناهان ، اى مولا و صاحب همه ما اگر تا بحال زبانم تو را به یگانگى مى خواند و قلبم محفل کس دیگرى بوده اگر تابحال در گردابهاى مخوف سخت بیاد تو بودم و در ساحل نجات تو را فراموش کردم اگر چه بر روى زمین تو راه مى رفتم و از نعمات تو روزى خوردم و /…. باز گناه کردم . خدایا حتى پدر و مادرم هم تا بالاى قبرم هستند و انوقت که سنگ لحد را مى گذارند همه تنهایم مى گذارند .
خدایا آنگاه که همه فراموشم مى کننند آنگاه که از صیرت باطنم خبردار شوند و آنگاه که ……………
خدایا تو تنها مولا و سرور منى که فراموشم نخواهى کرد و یا آنکه آنقدر عصیانگر و جفاکارم پرده بروى گناهانم کشیده اى و راه را براى رسیدن و عروج تو بسوى خودت برایم باز گذاشته اى .
خدایا من اینقدر لیاقت لطف و مرحمت تو را نداشته ام . خدایا تا بحال بنده بدى بوده ام و حال از تو میخواهم بحق مقربان و عزیران درگاهت به آبروى آبرومندان پیشگاهت اینک از تمامى گناهانم درگذر و در اقیانوسهاى بى واسطه ات پاکیزه ام گردان و توفییق شناخت معرفت اخلاص تقوى و ایثار عنایت بفرما تا آنکه بر نفس اماره فایق آیم و به نفس لوامه و در نهایت در بزرگراه نفس مطمئنه و رجعت بسوى خودت برسم .
خدایا آنزمان که میهن مان در اختیار مزدوران امریکایى بود وضحاکان بر اریکه قدرت تکیه زده بودند و به نوکرى استکبار جهانى افتخار مى کردند و ابرهاى سیاه مخوف بر این خطه سایه افکنده بود و پیر خمین آن خورشید عالمتاب بادم مسیحاییش از این سرزمین بدور بود من کوچک بودم و در روزهاى حماسه عزت و شرف مومنان و نبرد هابیلیان بر علیله قابیلیان زمانه ، که امت حزب الله به پیروزى از ابرمرد تاریخ برخواست بودند و سنگفرشهاى خیابانها ار خون خود رنگین کردند من نتوانستم آنچنان که میبایست دین خود را به اسلام عزیز ادا کنم . اما بار الها آنوقت که دشمنان قسم خورده اسلام کمر به نابودى این انقلاب بنستند این سعادت نصیبم شد که بتوانم در صیحنه هاى نبرد کارزار با دشمنان روبرو شوم و از این همه لطف و کرمت شکر .
خدایا ، عنایتى بفرما و به این بنده ات چنان ثابت قدمى عطا بفرما که بتوانم تا نوشیدن شهد شیرین شهادت و پیروزى اسلام بر کفر در جرگه جندالله قرار گیرم و اما اى امت حزب الله مى دانید که هر نهالى در زمین مى کاریم محتاج آبیارى است ، باغبانى ماهر و هوشیار باید این نهال را از شر آفتها و علفهاى هرزه در امان بدارد و شاخ و برگ اضافى را بموقع کوتاه نماید تا میوه آن سالم بدست آید . برادران و خواهرانم ، انقلاب اسلامى نهالى است که با خون بهترین فرزندان قران و اسلام آبیارى شده است و این نهالى است که بذر آن را اباعبدالله در کربلاى معلا در دل تمامى آزادگان و مومنان کاشت واز آن تاریخ تا بحال بارها و بارها روباه صفتان و گرگان در لباس میش و خفاشان شب پرست در پى آن بوده و هستید که این نهال را از بین ببرند ولى در هر زمانى و مکانى عده اى قلیل وگاه بیشمار برخواستند و با اهداء خون سرخ خود چون شمع سوختند تا دیگران در روشنایى باشند ….
امروز که خورشید از پس ابرهاى سیاه پرتوافشانى مى کند و دشتها و صحراها را لاله زار مى کند دنیاى مستضعفان چشم به این پناهگاه دارند ، دیگر نه جایى براى کرکسان شب پرست مى باشد و نه جایى براى کل اسلام در این سو و تمامى کفر درمقابل ومنافقین سرگردانان میانه .
برادران و خواهران ، ما از صدر اسلام تا بحال در جبهه هاى خارجى با کفار پیروز بوده ایم و انچه لطمه خورده ایم از جانب منافقین و فرصت طلبان و زراندوزان و مزدورانى بوده است که اسلام را تا انجا که میخواند در رفاه باشند وخلاف امیال دنیوى آنها عمل نگردد و بعد از آن است که این آقایان یعنى اصحاب سقیفه و خوارج نهراوان بدترین دشمنان اسلام وانقلاب میشوند . در این موقعیت هم هستند کسانى که دیروز یا سکوت کرده ودر گوشه اى خزیده بودند و بعضى ها هم حتى با طاغوتیان هم نوا هم میشدند وامروز اینها صاحبان انقلاب اسالمى شده و فرصت طلبانه بیشترین پستها و مسئولیتها را اشغال کرده و به این هم اکتفا نمى کنند و فرزندان انقلاب را به بند مى کشند . یعنى اینکه دیروز در لباس و تشکیلات منافقین و فرقان و چه وچه با گلوله مغز مطهرى و بهشتى ها و رجایى ها و باهنرها را هدف قرار دادند وامروز این افکار پویا و پیروان این افکار را و واى اگر امام امت خداى ناکرده نبود حال ما و انقلاب واسلام معلوم بود .
اى امت حزب الله این شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار را با سوز و ضجه از اعماق دلهاى سوخته تان بگویید . برادران و خواهران بدانید و هوشیار باشید که همانهایى که دیروز قرآنها را در برابر على (ع) بر سر نیزه کردند ، همانها که ابوموسى اشعرى را به حکمیت پذیرفتند همانهایى که ولایت على (ع) را در غدیر خم تبریک گفتند در زمان ما هستند . این از خدا بى خبران فقط از حضور مستمر و اقیانوس پرتلاطم شما ملت و دم مسیحایى ناخداى این کشتى وحشت دارند .
زنهار که ما حصل خون شهدى جنگ تحمیلى ولایت فقیه است و امام خمینى ولى فیقیه است در این موقعیت آیت الله منتظرى قایم مقام رهبرى میباشد .
برادران و خواهران خداوند ما را عبث و بیهوده نیافریده و براى ما رسالتى بزرگ تعیین کرده و همه ما در معرض امتحان الهى قرار مى گیریم واین معرکه جنگ بهترین محک براى شناختن افراد مى باشد ، در طول انقلاب جناحهاى منافق که خود را در پشت پرده هاى فریبنده مخفى کرده بودند رسوا و آشکار شد ودر طول جنگ همینطور . براردان بدون شک جبهه ها امروز کربلاى اباعبدالله الحسین است و در مقابل ما یزیدیان تاریخ ایستاده اند . پس جبهه هاى جنگ را گرم نگهدارید تا امان را از دشمن زبون بگیریم برادرانى که در شهرها هستید سعى کنید در نماز جماعت شرکت کنید در بسیج مساجد شرکت فعال داشته باشید و پشتیبان روحانیت مبارز و متعهد که در عمل در خط امام هستند باشید چرا که واقعا گاه انسان فکر مى کند چرا على (ع) مى گفت من از دست عده اى این حالت را دارم که تیغ در چشم و استخوان در گلو و درد دلش را چه سوزناک سر در چاه میگذارده ویا در میان نخلهاى انبوه تا سحرگاه به سجده مى گذارد و چه نکشید از دست دنیا طلبان مسلمان نما ، و این تیپ افراد در زمان ما هم چه بسیارند که امام میفرماید اى مسئولین قدر این جوانهاى حزب الهى را بدانید صاحبان انقلاب ما پا برهنگان و گودنشینان خان گزیده هستند . امامتاسفانه امروز با این صاحبان انقلاب جور دیگرى رفتار مى شود میوه چینان انقلاب از راه رسیده اند و بر سر سفره اى که محرومین خون داده اند نشسته اند و همه را میخواهند کنار بزنند و خیلى هم موفق بوده اند . البته در این راستا اگر وجود مبارک امام و ان خشم ابراهیم گونه و حسین وار او نبود که فرمود هر گاه من براى اسلام احساس خطر کنم دست همه را قطع خواهم کرد . فقط اگر بچه ها خودشان راسا دست به کار نمى شوند این است و بس درست است که بچه هاى بسیج و سپاه در شهرها مظلومند و در جبهه ها از شهرها دور اما از همه مسایل خبردار و هوشیارند .
اگر امام عزیز روزى اجازه بدهند بنیاد شما را مى سوزانند هر چند که امام خود به تنهایى ناخدایى است در این اقیانوس پرتلاطم ، اى همه مسئولین بهوش باشید این امت حزب الله از هیچ چیزى در برابر انقلاب دریغ نکرده اند ، بدانید در اجراى سیاستهاى مملکتى باید با سیره نبوى و على برخورد کرد . اگر بخواهیم رضایت همه را جلب کنیم این چیزى نیست جز نفاق و دورویى ودر این انقلاب باید رضایت محرومین بر همه اولویت داده شود که حیات همه ما در گرو حضور این امت بى توقع مى باشد .
در پایان از خداوند مى خواهم عاقبت همه ما را ختم به خیر گرداند و آنى و کمتر از آنى مار را به نفسمان وامگذارد . برادران لحظه هاى جان دادن لحظه هایى که ما را در قبر تنگ و تاریک مى گذارند ، لحظه هایى که ما را تنها مى گذارند ، عالم برزخ را، برخاستن از قبرها با آن حیرت باطنى ، روبرو شدن با شهداء و صالحین و همرزمان و … را و جزا و پاداش اعمال زشت و نیکمان را راستى ما از کدامین اصحاب هستیم در محشر ، اصحاب الشمال ؟ اصحاب یمین ؟ و یا چه ؟ آخرت دنیا را به دنیاى فانى نفروشیم پدرو مادر عزیز و گرامى انشاءالله از این حقیر راضى بوده باشید هر چند نتوانسته ام فرزند خوبى برایتان باشم و حق اولاد بودن را بجا نیاوردم ولى اگر انشاءالله خداوند توفیق داد و شهادت را که مدتهاى زیادى در جبهه ها بدنبالش مى گشتم نصیب این حقیر کرد در آن دنیا شفاعت شما را خواهم کرد .
از طرف خواهران و برادرانم حلالیت بطلبید و بگویید امید اسلام به شما جوانان است درس بخوانید و تقوى پیشه کنید دیگر از طرف فامیلها و همسایه ها و دوست ها حلالیت بطلبید و براى مغفرت ما و پیروزى رزمندگان دعا کنید دیگر طولش نمى دهم فقط چند مطلب بود من باب تذکر که اگر در توان بود انجام دهید یک ماه روزه قضا که کفاره دارد و یک سال نماز قضا و مبلغ ۰۰۰/۳۰ ریال به اتحادیه بدهید چهار ماه حقوق مرا به حساب ۱۰۰ امام بریزید ، ۵۰۰ تومان به برادر رحمتى بدهید و ۵۰۰۰ تومان به برادر حمید تقى زاده البته اگر براى شما امکان داشت .
حسین حسین مى گیم میریم کربلا مى خواد بیاد بر سرمون هر بلا
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
منظرى نستوه محافظت بفرما
حقیر علیرضا آملى ۲۰/۱۱/۱۳۶۴