در آغاز بحث بفرمایید در چه تاریخی به کردستان اعزام شدید و چه گونه با شهید فلاحی آشنا شدید؟

اولین مأموریت من در کردستان از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در پادگان ولی عصر (عج) آغاز شد، و روز ۲۳ تیر ماه سال ۱۳۵۸ همراه یک گردان از نیروهای داوطلب سپاه وارد مریوان شدم. حکم این مأموریت را شهید کلاهدوز از طرف شهید محمد منتظری به عنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران امضاء کرد. وقتی وارد مریوان شدم شهر سقوط کرده بود و پادگان در آستانه سقوط قرار داشت. شرایط کردستان در آن برهه مانند آتش زیر خاکستر بود. در مرداد ماه همان سال هم بحران پاوه به وجود آمد. در آن برهه تعدادی از مقام های سیاسی سعی می کردند این گردان را از سنندج به تهران بازگردانند. چون آنها با بازگشت ما به هدفشان می رسیدند. من هدف آنها را تشخیص دادم، و مقصودشان را شناختم و در کردستان ماندم.

منظورتان هیئت حسن نیت است؟

خیر. هیئت حسن نیت بعد از این قضایا به کردستان آمد. بعد از پیروزی انقلاب یک شورای ۱۱ نفره تشکیل شد که مرحوم آیت الله طالقانی یکی از اعضای آن بود. اوضاع سنندج در آن شرایط خیلی پیچیده شده بود. آزادانه اسلحه و مشروبات الکلی خرید و فروش می شد. هرکسی که می خواست درباره اسلام و انقلاب سخن بگوید، صدای او را خفه می کردند. در چنین شرایطی شهر مریوان سقوط کرده بود، و بچه های پاسدار بومی را به خاک و خون کشیده بودند. در آن شرایط شهید فلاحی و شهید چمران و آقای ابوشریف فرمانده عملیات سپاه پاسدارن وارد کردستان شدند، و دوستی و همکاری بنده با آن دو بزرگوار از آن جا شروع شد. آنان آمدند با بنده دیدار کردند و پرسیدند که چهگونه و به چه شکلی در کردستان وارد عمل شده اید.

با این وصف درباره اجرای عملیات با هیچ مقامی در تهران هماهنگی نمی کردید و تصمیم عملیات را خودتان می گرفتید و اجرا می کردید؟

دقیقا همین طور است. از هیچ کسی دستور نمی گرفتم. با هیچ کسی هم هماهنگی نمی کردم. حتی از نخست وزیری هم زنگ زدند تا مرا برگردانند و من نپذیرفتم. از سپاه پاسداران هم زنگ زدند و اوضاع را جویا شدند. و اوضاع عمومی کردستان را برای آنها شرح دادم و گفتند که تشخیص ماندن یا برگشتن با شماست. به آنها گفتم که کنترل اوضاع در کردستان از دست نیروهای انقلابی خارج شده و گروهک های ضد انقلاب به همه جا مسلط هستند و به هر جنایتی دست می زنند، و من صلاح نمیدانم که به تهران برگردم. فرماندهی سپاه متقاعد شد که بمانم و عملیات را ادامه دهم. نیروهای ضد انقلاب در آن روزها در ارتفاعات مشرف به مریوان مستقر بودند و پادگان این شهر را تهدید می کردند. به همرزمان همراه خود گفتم دلیلی ندارد که ارتفاعات در اختیار دشمن قرار داشته باشد. لذا با همکاری برادران ارتشی لشکر ۲۸ سنندج، با توپ ۱۰۵ میلیمتری و تیربار ارتفاعات را زیر آتش قرار دادیم.

ارتش در آن شرایط با شما خوب همکاری می کرد؟

اگر ارتش همکاری نمی کرد هرگز نمی توانستیم ارتفاعات مشرف به مریوان را آزاد کنیم. در اوایل انقلاب افرادی در ارتش بودند که همکاری نمی کردند. ولی تعداد زیادی از افسران همکاری کردند، و خمپاره انداز و مهمات در اختیارمان گذاشتند. مرحوم ولی الله مداحی افسر یگان توپخانه پادگان مریوان اولین کسی بود که دست پیمان به من داد، و من پشت یک قبضه خمپاره انداز ۱۲۰ میلیمتری قرار گرفتم و با همکاری همه برادران توانستیم ارتفاعات مشرف بر پادگان را آزاد کنیم. بعد از چند روزی به دلیل این که یک عده می گفتند که مصطفوی خودسرانه وارد عمل شده، یک نوع سوء تفاهم و مشکلاتی به وجود آمد. در نتیجه این سوء تفاهم شهید فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی و شهید چمران به همراه آقای ابوشریف فرمانده عملیات سپاه پاسداران و تعدادی افسر با هلی کوپتر وارد مریوان شدند و مرا خواستند و پرسیدند که داستان چیست؟ به آنها گفتم که قضیه از این قرار است. من با تعدادی از افسران مستقر در پادگان مریوان تشخیص دادیم که عملیات بر ضد آشوبگران و شورشیان را ادامه دهیم.
وقتی شهید فلاحی به منطقه آمد، احساس کردم ایشان از عملکرد من ناراحت است. به ایشان گفتم: تیمسار ناراحت نباشید. ما به این دلیل چنین عملیاتی را در این منطقه انجام داده ایم. وقتی اوضاع کلی منطقه را برای ایشان شرح دادم و گفتم که ما این کارها را انجام داده ایم، ایشان پذیرفت. این اولین دیدار من با شهید فلاحی در پادگان مریوان بود.

دیدار با شهید فلاحی در پادگان مریوان در چه تاریخی صورت گرفت؟

حدود اواخر تیرماه سال ۱۳۵۸ بود. در این دیدار تعدادی از افسران ستاد نیروی زمینی حضور داشتند، منتها شهید چمران هم که با ش هید فلاحی به منطقه آمده بود، در این جلسه حضور نداشت و در بیرون ساختمان قدم می زد. به شهید فلاحی گزارش داده بودند که مصطفوی خودسرانه و بدون هماهنگی با ارتش به چنین عملیاتی دست زده است. وقتی شهید فلاحی به مریوان آمد و با پرخاش با من برخورد کرد، به ایشان گفتم: برخی از مسئولین که در تهران نشسته اند از اوضاع این منطقه چه خبر دارند که این جا چه می گذرد؟ آیا شما میدانستید که این جا چه می گذرد؟ حال که ارتفاعات اطراف مریوان را آزاد کردیم کار بدی کرده ایم؟

نظر شهید فلاحی بعد از توضیحات شما چه بود؟

وقتی دلایلی عملیات و اقدامات خویش را در مبارزه با ضد انقلاب به سمع شهید فلاحی رساندم، ایشان با جان و دل قبول کرد، و از آن پس میان ما دوستی صمیمانه برقرار شد و همکاریمان در کردستان به ویژه در عملیات آزاد سازی پاوه ادامه پیدا کرد. به طور مثال در جریان عملیات آزاد سازی پاوه که بنده و همرزمان تحت امر خود در منطقه قوری قلعه میان پاوه و روانسر حدود ۲۰۰ قبضه کلاشینکف به غنیمت گرفته بودیم، ناگهان شهید فلاحی و ابو شریف با هلیکوپتر وارد منطقه شدند و به زمین نشستند. شهید فلاحی بیدرنگ مرا در آغوش گرفت و پرسید: این اسلحه ها چیست؟ به ایشان گفتم اینها سلاح های انفرادی است که از ضد انقلاب به غنیمت گرفته ایم. ایشان به این اقدام ارج نهاد و خسته نباشید گفت.

در آن مدت کوتاهی که با شهید فلاحی آشنا شدید، شخصیت ایشان را چه گونه یافتید؟

شهید فلاحی از آن دسته فرماندهانی نبود که در ستاد نیروی زمینی و ستاد مشترک ارتش بنشیند و دستور صادر کند. بعد از عملیات پاوه و در همه بحرانهایی که در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ در مناطق مختلف کشور بروز می کرد، در آن حضور فعال و مستقیم داشت. شهید فلاحی به عنوان یک فرمانده ارشد ارتش می توانست حضور نداشته باشد. ایشان هم مانند شهید چمران، دفتر و میز و قلم را کنار گذاشت و اسحله به دست گرفت. شهید فلاحی و شهید چمران دوش به دوش همدیگر در اکثر مناطق بحران زده کردستان و در عملیات آزادسازی سردشت و بانه و نوسود حضور داشتند. با وجودی که دشمن در اغلب مناطق کردستان مسلط بود و به راحتی می توانست هلیکوپتر حامل شهید فلاحی را هدف قرار دهد، ایشان کسی بود که در همه عملیاتها شرکت می کرد.

طرح های عملیاتی شهید فلاحی برای آزاد سازی شهرهای کردستان چه قدر مؤثر بود؟

اصولا حضور در صحنه خیلی مهم و تأثیر گذار است. گاهی امکان دارد مؤثر واقع بشود یا نشود. ولی شهید فلاحی در همه صحنه های نبرد در کردستان حضور داشت.

گویا شهید فلاحی و دیگر شهدای گرانقدر با مدیریتشان و حضورشان توانستند کردستان را آرام کنند….

لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که اگر در قضیه آزاد سازی پاوه یادی از فرمان تاریخی امام (ره) نکنیم، بی انصافی کرده ایم. ما برای سرکوب دشمن و آزاد سازی پاوه در حال برنامه ریزی بودیم که در آن شرایط فرمان امام (ره) صادر شد، و در پی آن، نیروهای داوطلب مردمی و ارتشی وسپاهی بسیج شدند، و از روانسر با انواع اسلحه به سوی پاوه حرکت کردند، و فرمان امام را به مورد اجرا گذاشتند. نیروهای داوطلب ارتشی و سپاهی ارتفاعات پاوه را کوبیدند و قدم به قدم منطقه را پاکسازی کردند. اگر ستونهای نیروهای داوطلب سپاهی و ارتشی در کار نبود، محاصره پاوه شکسته نمی شد. به قدری نیروی نظامی بسیج شده بود که ما را به حضور نیروهای داوطلب مردمی بی نیاز کرد.
دریغا که از حماسه پاوه صحبت می شود و فیلم ساخته می شود، اما از شهیدان بزرگواری همچون شهید فلاحی و شهید چمران و شهید وصالی و سایر رزمندگان ارتش و سپاه به ویژه خلبانان غیور هوانیروز که در صحنه نبرد حضور داشتند، به نیکی یاد نمی شود. خلبانان حماسه سازی مانند شهید کشوری و شهید شیرودی نقش بسزایی در آزادسازی کردستان داشتند. این دو خلبان شهید و بزرگوار همیشه برای شرکت در عملیات در پایگاه شان در حال آماده باش بودند. سایر خلبانان هوانیروز حماسه آفریدند، ولی شهیدان شیرودی و کشوری در رأس آنان قرار داشتند. در یکی از عملیات ها از شهید چمران پرسیدم حال که با هلی کوپتر جت رنجربا خلبانی امیر محمد کریم عابدی، عازم عملیات هستیم چه خلبانانی با هلی کوپترهای کوبرا از ما پشتیبانی خواهند کرد؟ ایشان گفت: شیرودی و کشوری همراه ما هستند. این دو خلبان فداکار با شهید چمران ارتباط مستقیم داشتند. در یکی از آن پروازها شخصی به نام کاکا عمر که از پیشمرگان مسلمان کرد بود برای شناسایی پایگاههای دشمن با ما همکاری می کرد، که ضد انقلاب او را به طرز فجیعی به شهادت رساند.

در عملیات آزاد سازی نوسود با شهید فلاحی هم همکاری داشتید؟

بعد از آزاد سازی پاوه لازم بود شهرهای کردستان را یکی پس از دیگری آزاد می کردیم. لذا بعد از پاوه به سنندج رفتیم و از آن جا به سمت سقز و بوکان حرکت کردیم و این شهرها را با همکاری سردار محسن رضایی و شهید بروجردی و سرگرد تاج الدینی از تیپ هوابرد شیراز آزاد کردیم، و سپس به سمت مهاباد حرکت کردیم و این شهر را با لطف و عنایت الهی آزاد کردیم. چون شهر نوسود در نوار مرزی با عراق قرار دارد و از حساسیت راهبردی برخوردار است، شهید فلاحی در عملیات آزاد سازی آن شهر حضور یافت و نقش بسزایی در راهنمایی فرماندهان ارتش داشت.

اشاره کردید که برخی از مسئولان کشوری در تهران با عملکرد شما در مریوان راضی نبودند. علت نارضایتی شان چه بود؟

ببینید در یک مقطع زمانی در کشورمان انقلاب شده بود، و مشکلات زیادی وجود داشت. از طرف دیگر آمریکا قبل از انقلاب در ارتش دخالت داشت، و یک عده بعد از انقلاب نه فقط همکاری نمی کردند، بلکه می کوشیدند سازمان ارتش را به هم بزنند. کمبودها و نارسایی ها فراوانی وجود داشت، و نباید انتظار میداشتیم همه چیز در جای خود باشد. سپاه پاسداران هم نوپا بود. در زمان حکومت بنی صدر هم یک عده خیانتکارانی بودند که بر خلاف روند انقلاب حرکت می کردند. بنی صدر به تنهایی نمی توانست این همه به ملت خیانت کند. تعداد زیادی دور او را گرفته بودند. بنابر این در همه جنگها نارسایی وجود دارد. هر ارتشی که از هر نظر یکپارچه بوده باشد، باز هم نقاط ضعفی در آن وجود دارد. همه آن کمبودها و مشکلات دوران بعد از انقلاب باید برای ما عبرت آموز باشد، تا خدای ناکرده در آینده تکرار نشود. اساس سخن من این است که به رغم همه آن مشکلات و نارسایی ها باید همه آن فداکاریها و سلحشوریها و حماسه های کم نظیر دوران دفاع مقدس، و نیز یاد شهدای عزیزمان همیشه زنده بماند، و به فراموشی سپرده نشود. همه آن فداکاریها و جانفشانی ها در پرتو وحدت و همدلی بین همه اقشار جامعه به ویژه میان سپاه و ارتش و بسیج وجود آمده بود. این وحدت و همدلی بود که دشمن را به ذلت نشاند. در نتیجه اتحاد و یکپارچگی بین ارتش و سپاه و بسیج و تبعیت از ولایت فقیه بود که عملیات های بزرگ ثامن الائمه (ع)، فتح المبین، بیت المقدس و طریق القدس به ثمر نشست. نباید به نقاط ضعفی که بعد از انقلاب وجود داشت توجه کرد.

سردار، در کدام عملیات به اسارت دشمن بعثی درآمدید؟

در نخستین روزهای آغاز جنگ اسیر شدم. هیچ وقت نمی گویم که اسیر دشمن بعثی بوده ام. من اسیر توطئه های دشمنان داخلی شدم. چون نیروهای ما در جبهه قصرشیرین در حال نبرد با عراقی ها بودند، ناگهان تانک های عراقی که از جاسوسان وطن فروش اطلاعات گرفته بودند، ما را دور زدند و به محاصره در آوردند. ملت هم غافلگیر توطئه های داخلی شده بود. شما که فرهنگ جهاد و شهادت را ترویج می کنید، دو عامل مهم را پیگیری کنید. عامل اول:عبرتهای جنگ است. چون این جنگ هم برای ما و هم برای دشمن عبرت آموز است. مردم سلحشور ایران تحت امر ولایت فقیه در این جنگ با نثار خونشان به دشمنان درس فراموش ناشدنی دادند که به این راحتی نمی تواند هوس حمله مجدد به کشورمان را دشته باشند. اگر ملاحظه می کنید که داعش و القاعده و هر ابرقدرتی امروزه نمی تواند در کشورمان خرابکاری کنند، این نتیجه درسی است که از مقاومت ملت ما در جنگ تحمیلی گرفته اند. اکنون هم داعش در نتیجه خیانت بعضی از عراقی ها در عراق قدرت گرفته است. در سوریه هم همین طور است. اگر مردم عراق یا مردم سوریه متحد و یکپارچه باشند چه کسی جرأت می کند وارد کشورشان شود؟ خیانتکاران وطن فروش زمینه را از قبل برای داعش فراهم کردند.
با این وصف وظیفه داریم همیشه به این نکته توجه داشته باشیم که چه شرایطی فراهم شد که یکباره ارتش عراق هوس کرد و وارد کشورمان شد؟ همان طور که امروزه برخی از مردم عراق زمینه را برای داعش فراهم کردند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم تعدادی از خائنین به میهن و به ملت در زمان حکومت بنی صدر با عراق همکاری کردند و زمینه یورش ارتش آن کشور به میهن مان را فراهم کردند. اگر همکاری بادشمن در کار نبود. اگر خیانت در کار نبود، مگر ارتش بعث عراق می توانست به کشورمان حمله کند؟ اگر این همکاری در کار نبود، ارتش عراق با آن همه تجهیزات پیشرفته هرگز عرضه و لیاقت حمله به کشورمان را نداشت. چون وقتی اسیر دشمن شدیم فهمیدیم که ارتش عراق هرگز روحیه جنگندگی با سلحشوران ایران را نداشت. بنابر این به قدری باید درباره عبرتهای جنگ تحمیلی صحبت شود و روایت شود تا نسل های آینده غافلگیر نشوند. اگر خیانت سلطنت طلبها و منافقین و کومله و حزب دمکرات در کار نبود ما این همه شهید نمیدادیم. البته اکنون خوشبختانه در سایه ولایت فقیه وضعیت طوری نیست که غافلگیر شویم.