شهید شعبانعلی نژادفلاح درسال ۱۳۳۷درروستای خورساوجبلاغ دریک خانواده متعهدومذهبی چشم به جهان گشوداز همان اوان کودکی درخانواده تحت تربیت اسلامی قرارگرفت ودرراستای همین امربه مکتب خانه روستا روانه شدودر آنجا ازتعالیم حیات بخش قرآن وعترت بهره مند گردیدودوران ابتدایی رادر زادگاهش باموفقیت سپری نمود جهت گذراندن دوران راهنمایی ودبیرستان رابه شهرهای همجوار یعنی نظرآباد وهشتگرد رهسپارگردیدودرسال ۵۵ضمن داشتن مسئولیت کتابخانه اسلامی مسجد جامع روستا موفق به اخذدیپلم گردیدباتوجه به نبوغ واستعدادخاصی که در وجودایشان بودتوانست در دوآزمون ورودی دانشجویان پزشکی اعزام به هندوستان وهمچنین پذیرش دانشجویان دوره خلبانی پذیرفته شود امابنا به موقعیت استثنایی کشورازاین تصمیم منصرف گردیدودرهمین زمان وارد تشکیلات ضدشاهنشاهی گردیدوهمراه برادران خود شهیدان رضا وغیاث واسدالله وسایردوستان وهمراهان در تظاهرات ضد دیکتاتوری شرکتی فعال جسته ودر شهیدوپخش اعلامیه های رهبرکبیرانقلاب اسلامی نقش ویژه ای ایفا نمود ودر سازماندهی است حزب الله بسیارفعال بوددرطول دوران تحصیل چه دردوران ابتدایی وچه دردوران متوسطه علاوه بر وظیفه اصلی تحصیل درکارهای کشاورزی به خانواده کمک می کردویکی ازارکان مهم دراداره کارهای کشاورزی خانواده محسوب می شد با عنایت به این که فاصله محل تحصیل ایشان هشتگرد از روستا حدود۱۰کیلومتر بودواین فاصله رامی بایست با وسیله نقلیه ترددمی نمود اما به خاطر قناعت وصرفه جویی ونیز جهت به دست آوردن فرصت بیشتر برای مطالعه اغلب موقع رفتن ساعتی زودترحرکت می کرد وقدم زنان به مدرسه می رفت درراستای فعالیت های سیاسی مذهبی خود درروستا جلسات قرائت قرآن تشکیل دادندودرجمع دوستان به بیان مسائل واحکام می پرداخت درسال ۵۸به تشکیلات مقدس سپاه پاسداران وارد شدوبا عنایت به این که علاقه وافری به خدمات پزشکی داشت درواحدبهداری سپاه مشغول انجام وظیفه گردیدویکی از بنیان گذاران بهداری سپاه ناحیه کرج به شمارمی رفت ومتخلق به اخلاق کامله الهی بودندبه طوریکه درعین قاطعیت بجا دارای اخلاق وخویی بسیارآرام وبی صدا بود و گفتارش آرام وآرامش دهنده وامیدوارکننده بودوفای به عهد عجیبی دروجودش بود دوره های کلاسیک یا دانشگاهی مدیریت را ندیده بود ولیکن حقاْوانصافاْ مدیری به تمام معنا درعمل بود والحمد الله عملکرد ایشان نشانگرمدیریتش بود قبل از انجام هر عملی کاملاْ جوانب را بررسی نموده وتدابیر وتفکرلازم را محاط می نمودوسپس واردعمل می شدودر عین حا ل به مشورت درانجام امور بسیارمعتقدوتوجه داشت یکی ازمسائلی که دروجود این شهید نسبتاْ جایی نداشت ترس ازمسائل بود ازمواجه شدن با هیچ موردی ترس وواهمه به خود راه نداده ویکی ازعلتهای موفقیت وپیروزی در امورهمین قضیه بودایشان دررفتاروگفتارش خیلی مراقبت داشتندوهر امری را که کمی مشکل به نظرمی رسید به حساب امتحان الهی می گذاشتندوکوشش داشتندازآن امتحان سربلندبیرون آیند بسیارانتقادپذیربودند طوری که در آغاز هرجلسه یادآوری می نمودندهر مساله انتقادیا عیب وایرادی از اومی دیده یا می بینندبدون هیچ اضطراب وبا صراحت گوشزد نمایندومی فرمودندخدارا شاهد می گیرم که هرگزبابت این صراحت از کسی رنجیده نشدم .دراداره امور بهداری سپاه بسیارفعال وموفق بودندوازابتکارات وخلاقیتهای نامبرده احداث بخش های مختلف درمانی در بهداری سپاه بود پدربزرگوارشهیدمی گوید :روزجمعه به منزل ایشان رفتم درخانه نبودساعتی منتظرماندم که نیامد گفتم شاید دربهداری باشد قدم زنان به آنجا رفتم دیدم دستکش بردست کرده واز زیربرف ها آجرها رابه فُرقون می ریزد وبه پای کا رمی بردگفتم امروزجمعه است این جا چه می کنی گفت فردابناست تعدادی کارگروبنا بیایند شاید آماده نبودن مصالح باعث بیکاری آنان ولطمه به بیت المال شودخلق وخوی بسیجی داشت دربرخورد باپرسنل تحت امر بسیار صمیمی وگرم بود ضمن قاطعیت درامر ونهی عشق عجیبی به پرسنل تحت امرخودداشت وآنها را قبلاْ دوست می داشت وهمین مسئله باعث آن شده بود که درقلب آنها رسوخ نمایدشهید نژادفلاح ازمافوق خود تبعیت می کرد که گاهی مورداعتراض واقع می شد که چرا هیچ گونه مقاومتی انجام نمی دهی شایدمافوق خطا کندشهید می گفت
«او اشتباه کند خودمسئول است که روز قیامت بایدجوابگوباشدنه من من به وظیفه عمل کرده ام »
دررابطه با درمان برادران سپاهی وبسیجی از خود گذشتگی زائدالوصفی ازخودشان دادودراین راه روز وشب برایش تفاوتی نداشت با توجه به کمبودوسایل نقلیه سپاه ازدوستان وهمکاران خواهش می کردکه هر کسی وسیله ای دارد بیاورد تا کارها بهترپیش برود وبا برنامه ریزی تزریقات وپانسمان مجروحین رادرمنزل آنان انجام می دادتا آنان متحمل رنج وزحمت نشوندوتا زمانی که ایشان بودند این طرح را اجرا می کردندهمواره دررفع نیازهای دیگران آنان را برخورد ترجیع می دادندروزی با خانواده خودبه سرکشی خانواده همرزم خود می رودواحتیاجات آنان را سوال می کند وقتی متوجه کمبودسوخت آنان می شودازمنزل خود یک بشکه دویست لیتری رابه منزل آنان می بردودراین فاصله تا تهیه نفت برای منزل خود درمنزل پدرخانم خودبه سربرده بودندعلاقه عجیبی به امام انقلاب اسلام وراه و رسم اهل بیت (ع) عزیز داشت تابع محض ولایت بود بدون چون وچرا درهرمسئولیتی که مصلحت بود جانفشانی می نمود از یک امدادگرساده گردان واورژانس گرفته تا مسئولیت های سنگین کل یک اورژانس مستقردرخط ودرهمه این اموربا تمام وجودوتوان از خود مایه می گذاشت ومعیارومیزان علاقه اش به افراداعتقادآنها به اسلام واهل بیت (ع)بود شهید شعبانعلی عاشق خدابود خود را عبدی معتقدومقیدبه معبودمی دانست عاشق نمازبوددرحین نمازغرق درعبادت خالق خود بودبعضی ازاوقات گویی درحین نمازهیچ چیز نمی دیدیاهیچ چیزنمی شنیدشهید شعبانعلی تفکراتش عملش تصمیمش، سخنش ،نگاهش و……..برخاسته از ایمان واعتقاد قوی قلبی بود اورا می توان به حق یک فرد مکتبی قلمداد کرد دوست یا بی او دوست داری اوبرخورد با فرزند ،احترام به همسر ،تبعیت ازپدرومادر واحترام به آنان صله رحمتش و……معمولاْ بسیاری افراددرآغاز زندگی مشترک خودشرط هایی که برای همسرش بیان می کندرنگ وبوی مادی دارد اما توجه کنیم به برخی از شرایط ازدواج شهیدشعبانعلی که نشات گرفته ازخلق وخوی مکتبی والهی اوست
۱)مهار نفس فزون طلب درمسائل مادی و پیش گرفتن حالت تعادل در زندگی و غافل نبودن از زندگی محرومین و رسیدگی به امورآنان .
۲)شرکت درمبارزات سیاسی مکتبی وقبول مسئولیت های محوله تحت هر شرایط موجود بدون سستی وسهل انگاری و بهانه گیری وهجرت برای خدا ورضای خدا درهرشرایطی .
۳)احیا روحیه تعلیم وتعلم درزندگی اشتراکی به طور دوطرفه ونه یک سویه با احترام به شخصیت طرف مقابل وحفظ روحیه انتقادپذیری وبدور بودن از هر گونه ظاهرسازی ودروغ پردازی .
۴)برنامه صحیح برای روزانه وبدوربودن ازهر گونه بی هدفی وپوچی ودرپیش روی داشتن بحث ومطالعه وتبادل نظر
۵) توجه خاطر به مکتب غنی اسلامی درست کاری ،تقوی ،گذشت ،تقویت ایمان به گونه ای که هدف فقط الله باشد و کلمه لا الله الا الله همیشه مدنظر باشد اگر چنین خصلت هایی در انسان زنده شود به حقیقت رستگاروپیروز است .
شهید والامقام هرروزکه ازعمرگران قدرش می گذشت درحال تغییر وتحول وصعود به طرف نورالهی بود .جنگ تحمیلی دریچه ای جدیدومیدانی تازه ازجهاد فی سبیل است برایش گشوده وقبل ازآغازهرعملیاتی خود را مهیای پیکار با خصم زبون می ساخت وروانه میادین نبرد می گشت سعی داشت نام خویش را همیشه درمیان اسامی مجاهدان آن عملیات ثبت نماید شوروشوق عجیبی جهت حضوردرعملیات ها روح وافکارش را پرکرده بودهمیشه به حضوردرخط مقدم وجنگ رودرروبا دشمن فکرمی کرددرغالب عملیات ها درتمام عملیات های گسترده حضورداشت دوستان و همرزمان شهید حضوروی را درمناطق عملیاتی نشانه ای از نزدیک بودن عملیات دانسته واین گونه تعبیرمی نمودند که شهید شعبانعلی با خود بوی عملیات وبوی عروج رابه همراه آورده است واین گونه هم بود چون معمولاْ پس از چندروز ازحضورروی درمناطق عملیاتی صدای مهیج ودلنشین مارش عملیات دلاورمردان اسلام به گوش می رسید دست نوشته ها وخاطرات به جا مانده از شهید ونیز از زبان همرزمان ودوستان شهید گواه بارزی است برمطالب فوق آنجا که سخن ازایثارشاهدان شهید به میان می آورد وایثارخویش نیز درآن متجلی است :دریکی از عملیات ها دربین
خاکریزخودی وناحیه ای که دشمن مستقر بود دونفر ازرزمندگان اسلام مجروح شده وبدنشان درحال سوختن بود خیلی ها این منظره را می دیدند ولیکن به علت حساسیت وضعیت یارای نزدیک شدن به مجروحین را نداشتندشهیدمی گفت دل رابه خداداده بسم الله گفته وازخاکریزخودی به طرف مجروحین درحال سوختن روانه شدم با هرمشکلی که بود خود رابه مجروح اولی رساندم با دستانم شروع به خاموش نمودن آتش بدنش شدم ناگهان متوجه شدم که مجروح اولی اشاره به مجروح دومی می کندوبا اصراربه من فهماند که اول به سراغ مجروح دومی بروم وی را رها کرده وبه سراغ مجروح دومی رفتم وشروع به خاموش نمودن شعله های بدنش نمودم به طوری که دستهای خودم دچار سوختگی شده بودند همین طورکه مشغول خاموش نمودن شعله بودم متوجه شدم که اشاره به مجروح اولی می نماید واصرارشدیددارد که اورارها کرده وبه سراغ مجروح اولی بروم ناگریز اورا رها کرده وبه سراغ اولی رفته مشغول خاموش کردن شعله ها شدم که متوجه شدم مجروح اول شهید شده به سرعت به طرف مجروح دوم رفتم که ایشان نیز شهید شده بودمشاهده جانفشانی این عزیزان شهید بزرگوارهرچه بیشتر بی تاب تر می کندوبرا ی رسیدن به لقاء حق چشم انتظارمی کشدکه یکی ازهمرزمان می گوید:درمرحله سوم عملیات بیت المقدس (آزاد سازی خرمشهر) درحین عملیات مجروح شده بودکه ما اطلاعی نداشتیم وروی خاکریز وی در اورژانس قرارگاه کربلا نشسته بودم ومشغول بودیم ومشغول دعاکردن بودیم یک مرتبه فرمودند ((بازهم نگرفت ))بنده فهمیدم ایشان مجروح شده است ودرادامه گفت «من باید شهید شوم این حق من است »وقتی مقام معظم رهبری درزمان ریاست جمهوری به منزل پدرشهید تشریف آورده بودند فرمودندآنها را دیگر نگذاریدبه جبهه بروندوقتی شهید شعبانعلی ازجبهه به منزل آمدند فرمایش آقارابه ایشان گفتیم شهید فرمود وقتی لباس سبزرا پوشیدم قسم یاد کردم این لباس را از تنم بیرون نخواهم آورد تا این که سرخ بیرون بیاورم شهید چون سه برادرش شهید شده بودند خودشان درمنطقه بودند وقتی برای مرخصی آمدندازمادرخودپرسیدندشما مگردرموقع شیردادن بین من وبرادرانم فرق گذاشتی برادرانم برای بار اول که به جبهه می روندشهیدمی شوندولی من همیشه درجبهه هستم ولی شهید نمی شوم مادرش گفت به خدا قسم فرقی نگذاشتم بعد خودش گفت :برادرم شهیدرضا رادرخواب دیدم ازاوسوال کردم چرا من شهید نمی شوم شهید رضا گفت توهم شهیدمی شوی گفتم صددرصد قول می دهی گفت آری قول می دهم که شما هم شهید شوی شهید شعبانعلی به خواهرخود می گفتنددرسال ۶۵به شهادت می رسم چون شهادت برادرانم دوسال دوسال فاصله دارد شهیددرعملیات کربلای ۴نیزمانندعملیاتهای پیش قبل ازعملیات به میادین رزم شتافته ودرحالی که عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران ناحیه کرج مسئول بهداری حضرت عصر (عج) سپاه کرج مسئول درمان پشتیبانی شهرستان کرج ،جانشین بهداری ومسئولیت اورژانس لشکر۱۰حضرت سید الشهدا (ع)را نیز به عهده داشتند درغرب روز چهارم دی ماه ۶۵ درحین ساختن وضوبرای عبادت با معبود براثراصابت ترکش خمپاره های خصم دون به لقای معبود شتافت وبدین سان سبزی لباس اوپس ازعمری مجاهدت وتلاش باخون پاکش سرخ گردیدتا سندی برای روسفیدی او در پیشگاه احدیت باشدیادش گرامی وراهش پررهروباد%

بسمه الله الرحمن الرحیم با درود وسلام فراوان بر شهداى اسلام از صدر تا به امروز وشهدائیکه در آینده با خون سرخشان اسلام فقاهتى را گسترش وپرچم اسلام را در سر تا سر گیتى به اهتزاز در میآورند وخوش آن مسلمانى را که با غوطه‌ور شدن در خون خود به معبود ابدى خویش مى پیوندد واسلام عزیز را با خون خود به اثبات مى رساند آرى د رکدامین مکتب اینگونه عاشقان میشود که سرا پا نشناخته وعاشقانه به سوى معشوق پر میکشند وخدا خود شاهد است که همیشه بیم از این دارم که نکند مرگى غیر از مرگ در راه خدا گریبان گیرم شود واز خدا میخواهم مرگ مرا مرگ در راه خورش که همانا شهادت است قرار دهد در این دنیاى فانى به چیزى جز توسه شهادت چشم نیسته ام وتنها به امید روزى هستم که شهادت مرا در سخترین شرایط در آغوش بگیرد.
البته از خدا میخواهم که اگر زنده بودن من براى اسلام فقاهتى ارزشمندتر از خونم باشد در وهله اول بر من ایمان وتقوا عطا کن ور ضمینه جانفشانى وفداکارى تا دم مرگ در سخترین شرایط ایجاد نماید وآنوقت صبر وشکیبائى وجنگیدن حاصله را بر من عطا کند وچقدر لذتبخش است که انسان در بدترین وسخت ترین شرایط روزگار در راه خداوتنها براى رضاى او فداکارى واز جان گذشتگى کند خدایا به کمک تو بر من لذت بخش خواهد بود مرگى که در راه تو با مشکلات فراوانى همراه باشد فقط از تنها چیزى که در این مواقع از آن وحشت دارم از دست دادن ایمان است که دارش مواقع عاجزانه دست به سوى تو در راز میکنم ودیگر هیچ پاکى از مشکلات ندارم خدایا اگر بدانم در درگاه تو مورد مقبولیت واقع شوم اگر مشکلات به اندازه تمامى کوهها بر گردنم فشار آورند آهى نخواهم کشید آرى اى خداى مهربان اگر وجودم براى اسلام ضروریست پس لحظه اى این دست نا توانم را ول مکن ولحظه اى مرا بخودم وامگذار تا بتوانم در راهت جانفشانى کنم واگر خونم بر جامعه مؤثرتر مى افتد پس بر گناهانم قلم عفو بکش ولحظه اى مرا بر این دنیاى دلفریب مگذار لیکن خدایا دوست دارم که خود را در خون خود ودر راه تو با اخلاص کامل غوطه ور ببینم . بر هر مسلمان رازم است که نقطه نظرهاى خویش را وصیت نماید بخصوص در این زمان که مستکبران جهان میخواهند انقلاب ما را از خط خدائى خود خارج کنند اى برادران وخواهران که در خون خود به دست کفرجهانى امروز با فردا غوطه ور خواهید شد وبا این کار خویش اسلام را بیمه مى کنید لیکن قدر وصیت نامه ها را کمتر از خون ندانید زیرا مر جهاى خون ممکن اس در شرایطهاى مختلف تاریخ شکسته شود وبه فراموش سپرده شود ونمونه آن در تاریخ زیاد است که حرکتهاى اسلامى ارزنده اى رخ داده است لیکن بعلت هاى مختلف از جمله عدم تبلیغ وتابلونشانده جهت حرکت با گذشت سالها بفراموشى ویاست گردیده است ونگذارید بار دیگر خداى نکرده اهداف وحرکت اسلامى این انقلاب عظیم که به رهبرى خمینى بت شکن آغازیدن گرفته به فراموشى درونهاى آینده سپرده شود اى نسلهاى آینده اسلامى وظیفه شماست که وصینامه پدرانتان را به نسلهاى بعدى انتقال دهید نکند که خداى نکرده پس از قرنها بگوشید ملت ایران در بیست ودوم بهمن‌هزار سیصد وپنجاه هفت بخاطر نان آب مسکن – خاک وزبان وملیت و…قیام کرد نه هرگز این نبود بلکه اسلام در خطر سقوط واقع شده بود وفقط براى نجات اسلام در برابر کفر انقلاب گردید ولا غیر.
واما نقطه نظرهاى اینجانب : خمینى بت شکن در این زمان بر من حجت خدا بر روى زمین است که نایب بر حق حضرت موعد میباشد آزادى قدس وکربلا وشرماسرگیتى نبرد من تا پیروزى اسلاماست حج یک مسئله سیاسى عبادى است وبزرگترین گنگره جهانى اسلام است .
اسلام تنها دین وآیین بشریت است که میتواند بشریت را نجات دهد روزه ونمازانسانساز است نماز جمعه هر هفته شکوهى عظیم که عبادى سیاسى است وملت مسلم هفته اى یکبار در گنگره کوچکى که همانا نماز جمعه حج مستضعفى است لما شرکت میکند . آمریکا ، شوروى ، اسرائیل ، انگلیس وفرانسه و…کشورهاى ارتجاع خلیج تا این زمان همگى نا حق بوده (( دولتها ))تنها چیزى که براى من شما باقى خواهد ماند عمل خالص درجهت خداست واگر همیشه در رنج باشى واعمالت براى خدا وبا اخلاصیت نباشد بدان که همه‌رنجهایت به فنا رفته . گروه گرائى وتفرقه را ازمیان خود دور بر بزید – وحدت کلمه داشته باشید – اخلاق اسلامى داشته ودر برابر مشکلات ایستادگى نمائید. نماز شب را تا حد امکان بپادارید. روزه هاى مستحبى را جهت خود سازى ومبارزه در مقابل تمام نفسها ورزایل اخلاقى بجا آورید . در حال صبر را پیشه وتوکل به خدا نمائید باسستى وسهل انگارى در مسائل دینى جدا خود دارى نمائید. مصالح شخصى را بر مصالح جامعه ترجیح ندهید. تقوى پیشه نمائید. براى اسلام با اخلاق وکردار وعملتان جاذبه باشید نه دافعه ،در مقابل کوجهانى در هر کجا گیتى به ایستد نگذارید موج توفنده انقلاب باز ایستد. بهمت خیب را بر کسى روامدارید. بخصوص در مسائل زود قضاوت نفرمائید وتکبر وغرور را کنار بگذارید همراه ایمانتان به علم روز توجه کنید ودر مسائل عزیزان یک بعدى عمل نکنید درست است که خون بر شمشیر پیروز است چرا همراه خون شمشیر نداشته باشیم تا جنایتکاران را همزمان محو نمائیم .
اى خانواده شهداء براى کسانیکه عزیزانتان بدو واز شما در جهاد هستند آنان مشتاقى نمائید درست است که دورى عزیزتان مشکل است ولى بدانید اگر صبر پیشه وبه خدا توکل نمائید نصر خداوند نزدیک خواهد بود وخداوند در مقابل گذشت وایثار شما به شما اجرى عظیم خواهد بخشید. از نفاق دورى نمائید شما را بخدا قسم که تشریفات را در زندگى کم وبه همین خاطر صله رحمها را کمتر نکنید به بکدیگر کمک نمائید در گرفتاریها وشادیهاى یکدیگر شریک باشید وتقیه را در جامعه امروزى دیگر جایز ندانید زیرا اگر در مسائل سست شویم دشمن بار دیگر علیه خواهد نمود با از دست دادن شهیدان در راه ک خدایتان هرگز سست نشوید بلکه با ایمان بیشتر راه آنان را ادامه دهید در فرصتهاى مختلف بر قیود شهداء حاضر شوید تا از تشویش خاطرهاى مادى دین دلتان آرام گیرد هرگاه بر سر مزار شهید مظلوم وحمزه قرن آن بزرگ انسانیت ومغز متفکر واندیشمند وضد استکبارى وبا تقوى خود بهشتى راست قامت جاوید تاریخ رفتید از طرف ما هم بر او تعظیم وقرائت فاتحه وعرض ادب نمائید زبیرا علاقه زیادى حتى قبل از شهادتش هنگامیکه با من گرایان وگروهکارى فاسد وملهد درگیر بود ورنجهامى برد نسبت به اسشان داشتم وخدا را از این مورد شکر مى گویم واز همه دوستان،آشنایان وخواهران وبرادران دینى حلالیت مى طلبم واز هر گرامیم میخواهم که بعد از من صبر وبرد بارى را پیشه خود سازد هر چند که مشکلات انقلاب اجازه را از مرا جهت خدمت بیشتر به شما را نداد ولیکن خداوند بزرگ بینا وتونا بر هر چیزیست وهمه مشکلاتیکه در راه او برده شده ذخیره آخرت هر مسلمى است من امیدوارم با حجابت ما وبا بفتار نیکت واسلامیت با حیا وشجاعت وبرد باریت اسلام را یارى کنى ویاسر وصابر عزیزم را آنگونه که نظر اسلام است بزرگ کنى وهمانگونه که زینب کبرى رسالت عظیم خویش را پس از شهادت سید الشهداء بر عهده داشت تو هم آنگونه عمل کنى وچند مسئله اى را که لازم به یاد آوریست عرض میکنم :
امیدوارم اگر چنانچه میل به فعالیت مؤثر در جامعه نمائى ویاسر وصابر عزیزم را تنها بعد از خدا به تو میسپارم وآنچه که در زندگى دارم بعد از رفع وجوه شرعى وبدهکاریها تمامى آنها را به تو وفرزندم میسپارم واز دیگران میخواهم جدا از دخالت نا بجا وغیر شرعى در زندگى خصوصى زن وفرزندم خود دارى فرمایند وبا شناختى که از آنان دارم آنان مانند مردخانه تا در به زندگى آبرومندانه اى خواهند بود وآنچه که صلاح جامعه واسلام است بگذارید عملى گردد ونکند که نفسهاى رزیلانه بر مسائل شرعى اسلامى بر اثر تعصبات بى جاى قائق آید که نه خداوند خلقش را خوش آید ودر زندگى دوسه ساله با شناختى که از افکار ورفتار او دارم این است که میخواهد روى پاى خود به ایستد وهیچ کسى در زندگى خصوصى او دخالت نکند ومطمنا انشاالله فردى مفید براى جامعه اسلامى خواهد بود واما اى پدر مادرم درست است که بنده حقیر شما نتوانست وظیفه خود را آنگونه که میباست بجا آورد وبه همین اندازه که حق ایشان هم بود نتوانستم وهمه اینها از موقعیت خاصى که انقلاب وضرورت آن ایجاب میکرد بر میخواست وامیدوارم خداى بزرگ اجر همه آن مشکلات ومشکلات احتمالى آینده مرا بر همه عنایت فرماید واز شما میخواهم که در رفتن من نمونه کامل یک مسلمان معتقد به الله باشید وهیچ گاه در اداره امانت از خود بى تا بى نشان ندهید واما همسرم باید بداند ومیداند که وظیفه سنگین زینب گونه اى بر دوش اوست اراده همچون نور مى خواهد وعزمى پولادیش وادامه راه نا تمام ولى روشن وبا دلیل همچون امام وهمراهى از شهیدان زنده انقلاب مرا بدهد واى عزیزان از بزم جان ومال در راه دوست حقیقیى انسان که همانا الله است کوتاهى ننمائید که غفلت موجب پشیمانى ابدى خواهد شد را بطه همیشگى خود را با قرآن وخدا قطع نکنید وبه شرق وغرب لاغیب بمانیدکه در صورت وابستگى به هر یک تباهى به جامعه رو خواهد آورد تند روى وکند روى در اسلام بر خود حرام کنید وبدانگونه روید که این امام عزیز روحى بیماید وسعى‌تان این باشد که انقلاب اسلامیمانرا به انقلاب حضرت مهدى پیوند دهید وبه شعارهاى میلیونى خود جامعه عمل بپوشانید ونماز را با موقع بپادارید اگر شهادت در راه خدا نصیبم شد وجسم بى روحم بدست شما رسید در کنار شهداء گرانقدر اسلام در امام زاده محمد به خاک بسپارید وطبق سنت جامعه بر من عزا نگهدارید از چهل روز تجاوز نکند وحتى در این عزدارى به شکلى نباشه که دشمنان اسلام سود برند وهمانگونه که زینب کبرى عمل نمود شما هم عمل کنید وآنان را سر مشق در مسائل خود بگیرید . واما اى یاسر گرامى تو مسئولیت سنگینى بعد از من بر دوش خواهى داشت مسئولیت تو بسى سنگین ودشوار است تو بایستى سنگر شهداءهاى به لقاء الله پیوسته را پر نمائى وبدور از هرگونه گروه گرائى باشى وفریب ظواهر گروهکهاى به ظاهر صلاح را نخورى وتنها فرزند اسلام وقرآن باشى واز روحانیت مبارز زمان خود پیروى نمائى واسلام را بر همه چیز مقدم دارى واسلام در هر کجاى دنیا به نیروى تو نیاز داشت هجرت کنى وبه جهاد در راه خدا پر رازى وزندگى دلفریب دنیا مرا بر آخرت ترجیح ندهى نماز شب را بپادارى ودر همین رابطه یک کتاب شمع فروزان (کتاب نماز شب )را به یادگار براى تو میگمدارم امیدوارم در هنگام راز ویتاز
شبیانه‌ات مرا هم فراموش نکنى از همان زمان کوچکى به رنده کادیهاى مسائل اسلامى توجه وسعى کنى حتى مکروهات را هم بجا نیاورى که اما بزرگوار خمینى بت شکن با همین رموز این قدرت خدائى کنونى را بدست آورده است واما این زمان زمان جنگ با کفار است باید نمائید فهمیده ها براى اسلام از بذل جان خود دریغ نکرد.


بادرود وسلام برصابرین به حق راه الله با این که بیش ازپنج الی شش وصیت نامه نوشته ام وحرفها وگفتنی ها در آن وصیت نامه گفته ام بازلازم دیدم به مسئله ای بیشترتوجه کنم آن قدردانی اززحمات خانواده ای که دررأس آن پدرو مادری که دوشهیدگران قدرتقدیم اسلام فقاهتی نموده اند پدرومادری که درتربیت آنان رنج ها متحمل گشتند پدر و مادری که درزندگی با مشقات فراوان چه دردوران کودکی وچه دردوران تحصیلات وبعد ازآن برای تحویل فرزندانی آن گونه به جامعه اسلامی ازهمه چیزخود گذشتندواین حقیرهم درتمام دوران زندگی به جز ایجادرنج وزحمت چیز دیگری راحاصل این نیکان وبزرگان نکردم واز آنان طلب عفووپوزش می طلبم وشایدایجادرنج برای این عزیزان تنها بدست این حقیر نبوده وحقیر هم از این موضوع رنج می برم عواملی گوناگون دراین امر شریکندوخدا می داند وبسی حال بگذریم خداوند برهمه چیزبیناست انالله واناالیه راجعون امیدوارم مرگ مرا درراه خودش قرار دهدمرگی که برا ی رضای خداوندبا اخلاص کامل درراه خداکه همانا شهادت است نصیبم گردد وخداوند بزرگ چیزی خبر ازاین برمن نیاورد من دراین جاتنها وصیت نامه ای که سندیت وارزش قائلم وهرگزوصیت نامه ای ازطرف این جانب براین وصیت نامه پیشی نخواهدداشت همین است که ملاحظه می شودمن دراین وصیت نامه اعلان می کنم که پدربزرگوارم هر گونه تصمیم درباره وصیت نامه و زندگی نامه ها را که قبلاْ نوشتم حق نظر وحتی اصلاح و اشکالاتی که به علت زمان های خاص که من وصیت نامه رانوشته ام که مطالبی چه ازنظرعرفی ومسایل روزمره به صلاح نبوده می توانند آنچه که اصلاح وخیر جامعه اسلامی درآن است عمل نمایند(قیم)زیرا موقعیت خاصی که درجامعه پیدا نموده ومسائلی که درجهان اسلام می گذشت واحتیاج به فداکاری بود مرا درپس دادن حق بعضی به خصوص خانواده ام محروم ساخت ودربعضی ازموارد وصیت نامه ها شاید حق آنها را ضایع نمودم که دراین لحظه که جمع بندی نمودم بدین نتیجه رسیدم که درست است که به علت موقعیت خاصی انقلاب حتی اگرفکر می کنم بیش ازاندازه به دیگران حق داده ام بازهم کم است ولی حق پدرومادر بیش از همه است ومن مدیون زحمات آنها وبرادربزرگ خانواده هستم درست است که خواهندگفت حقیردرزندگی دوچهره بوده ام ولی خداوند ازدرون اسرارهمه با خبر است واومی داندکه اگر حقیر چنین نمی کردم چه فاجعه هایی برمن واردمی شدمن صلاح وخیرخودواسلام رادراین دیدم که همه چیزم را بعد ازمرگ به پدربزرگوارم بسپارم هرچندکه به همسرم هم قول هایی داده بودم واوخود می داندواگرنمی داند خداوند یاریش کند که بداندواین قول ها به علت احساسات ایشان بوده زیرا به فرض اگرراضی نمی شدم که مثلا درامام زاده محمد به خاک سپرده شوم مساوی بودباجبهه نرفتنم ویا بالطمه خوردن به انقلابم وتمام این ها را برگردن پدرو مادر زحمتکشم انداختم وتوسط ایشان وازطرفی (جبهه رفتن واجب کفایی است ) یادآوری کنم که هیچ عاملی به این گونه عمل کردن بنده دامن نزده مگرحق خدایی پدرومادربرگردنم وازهمسرم می خواهم هرچندکه ناراحت می شوند بازبه رضای خداگردن نهد که دران صورت منتظر مددالهی باشدولاغیره به امیدپیروزی حق علیه باطل خدمتگزارحقیر به اسلام شعبانعلی نژادفلاح مهرماه ۶۲